اخبار داغ

بعضی از خبرهای داغ زمان تا یه وقت فراموش نشن

اخبار داغ

بعضی از خبرهای داغ زمان تا یه وقت فراموش نشن

زیباکلام بدون روتوش؛ بخش چهارم؛

زیباکلام و غسل تعمید استعمار؛
در قضاوت نهایی دکتر زیباکلام، هرگز مجرمی بنام استعمار وجود نداردو نامی از «استعمار» به چشم نمی‌خورد و تنها مستعمره شدگان ومظلومین هستند که باید بار این مجرمیت را بر دوش بکشند.نه تنها بار گناه خویش را بردوش دارند، بلکه مسئولیت گناه «استعمار» نیز بر دوش انها نهاده می‌شود؛ لذا ناچار از تحمل یک محکومیت مضاعف هستند.  
"عماریون"- حسین قاسمی/ در قضاوت نهایی دکتر زیباکلام، هرگز مجرمی بنام استعمار وجود نداردو نامی از «استعمار» به چشم نمی‌خورد و تنها مستعمره شدگان ومظلومین هستند که باید بار این مجرمیت را بر دوش بکشند.نه تنها بار گناه خویش را بردوش دارند، بلکه مسئولیت گناه «استعمار» نیز بر دوش انها نهاده می‌شود؛ لذا ناچار از تحمل یک محکومیت مضاعف هستند.
زیباکلام در کتاب "ماچگونه ماشدیم"می نویسد : "ورود استعمار به ایران در حقیقت معلول عقب‌ماندگی ما بود"، پر واضح است که مستعمره شدگان بار دو گناه و دو محکومیت را بر دوش دارند و در محکمه تاریخ باید پاسخگوی هر دو باشند؛ نخست‌ آن که چرا از قافله پیشرفت، عقب ماندیم و ضعیف شده اند؟ دوم این که چرا باعث و بانی شکل‌گیری جریانی در تاریخ بشری شده اند که از آن تحت عنوان استعمارگری یاد می‌شود؟ در واقع این مستضعفین ومستعمره شدگان بوده‌اندکه دیگران را وادار به دهها و صدها فعل ناشایست و ناروا در قالب استعمارگری کرده‌اند!ا
در صورت پذیرش نظریه مطروحه در کتاب «ما چگونه، ما شدیم» مبنی بر این که "استعمار علت عقب‌ماندگی در ایران نبود بلکه معلول آن بود" ،همه چیز به یکباره وارونه خواهد شد.اگر تا پیش از این، نسل کشی سرخپوستان را در سرزمین‌ خودشان توسط مهاجران اروپایی، یک جنایت فراموش نشدنی به شمار می‌آوردیم و مهاجمان را بدین لحاظ محکوم می‌کردیم، اینک نه تنها هیچ محکومیتی را متوجه آنها نمی‌دانیم، بلکه سرخپوستان قتل عام شده را سرزنش می‌کنیم که چرا به واسطه «عقب‌ماندگی» خود، علت و مسبب این واقعه دردناک شدند و دست سفیدپوستان را به چنین جنایتی آلودند؟
اگر هجوم اروپاییان به آفریقا و قتل عام و به بردگی بردن صدها هزار زن و مرد جوان سیاه‌پوست را یک لکه ننگ پاک نشدنی از چهره تمدن نژادپرست اروپایی- آمریکایی به حساب می‌آوردیم، اینک باید از این اشتباه بزرگ تاریخی خود نادم باشیم و آفریقا و آفریقاییان را شماتت کنیم که چرا موجب بروز پدیده‌ای زشت در تاریخ بشریت شدند که حتی یادآوری آن نیز، تلخکامی بی‌حد و حصری را به همراه دارد؟
اگر تاکنون چنین می‌اندیشیدیم که به کارگیری سیاست کشتیهای توپدار توسط اسپانیایی‌ها، پرتغالی‌ها،و هلندی‌ها و انگلیسی‌ها، باعث شد تا منابع و ذخایر کشورهای شرقی به تاراج برده و تمام توش و توان اقتصادی آنها در جهت تأمین منافع استعمارگران به کار گرفته شود، امروز باید از این قضاوت ناعادلانه خود در پیشگاه تمامی استعمارگران عذرخواهی کنیم و لعن و نفرین خود را متوجه ملتهایی بدانیم که باعث و بانی ارتکاب چنین کارهایی به دست اروپاییان شده‌اند.و....
بنابراین ملاحظه می‌شود که در چارچوب تحلیلی ارائه شده از سوی دکتر زیباکلام، باید در یک فراخوان عمومی، به اعاده حیثیت از تمامی جنایتکاران، نژادپرستان، استعمارگران، سلطه‌جویان و امثالهم در طول تاریخ پرداخت و هرچند که میدانیم مرتکب «جنایت علیه بشریت» شده اند، اما در این چارچوب آنها را حداکثر در حد «آلت فعل» به شمار می آوریم؛ چراکه «معلول» بوده‌اند و هیچ اختیاری از خود در انجام آنچه کرده‌اند، نداشته‌اند. در مقابل، تمامی جوامع، کشورها، دولتها و انسانهایی که بظاهر قربانی آن جنایات شده‌اند، امروز باید پاسخگوی این سؤال بزرگ در محکمه داوری وجدان بشریت باشند که چرا «علت» و «موجبیت» چنین جنایاتی را فراهم آورده‌اند

اگر دکتر زیباکلام، عقب‌ماندگی ما را یکی از عوامل ورود استعمار به ایران و دیگر کشورها و جوامع شرقی به شمار می‌آورد، اشکال و ایرادی بر آن وارد نبود، اما ایشان به ضرس قاطع در چندین نوبت بر این نکته اصرار می‌ورزد که «علت» ورود استعمار به ایران، «عقب ماندگی» ما بود. از طرفی نگاه تک بعدی نویسنده محترم را در تحلیل شرایط سیاسی و فکری ایران نیز می‌توان مشاهده کرد.

زیباکلام درمناظره با مصطفی تقوی نیز به صراحت می گوید:
"اساسا قبول ندارم استعمار باعث عقب‌ماندگی ما بوده است. هزار سال پیش، 100 – 200 سال گذشته یا حتی امروز، مشکل این است که اصلا قبول ندارم: "استکبار جهانی وجود دارد و این استکبار جهانی دشمن ماست و جلو ما را گرفته، استکبار جهانی ما را تهدید می‌کند."
این‎ها چیز‎هایی است که به هر حال احتیاج داریم برای خودمان ایجاد کنیم. وقتی به این‎ها اعتقاد ندارم، در نتیجه به‎نظرم استعمار ربطی به عقب‌ماندگی ما ندارد، از من توقع دارید درباره استعمار صحبت کنم؟"

گذشته از مباحث نظری که دربالا ذکر شد ،زیباکلام شایدجزء اندک افرادی باشد که بیشتر قراردادهای ننگین استعماری علیه ملت مارادر طول صدها سال اخیر ، توجیه و یا حمایت کرده است.

1-قرارداد ترکمانچای وگلستان

ایشان از قراردادترکمانچای وگلستان حمایت ودفاع می کند. تازه معتقد است که روسها مردانگی کرده اند که به همین قرارداد هم قانع شده اند. او اقدام فتحعلیشاه قاجار را عقب نشینی خردمندانه توصیف می نماید.متن مصاحبه ایشان را ملاحظه بفرمایید:

مصاحبه کننده: حالا برگردیم بر سر عملکرد فتحعلیشاه در انعقاد معاهده گلستان و ترکمانچای . به نظر شما مذاکره کننده‌های ایرانی در این دو معاهده بد عمل کردند یا اینکه چاره دیگری هم داشتند.

زیبا کلام :شما توجه کنید که ما جنگ را باخته بودیم روس‌ها تبریز را گرفته بودند و به نظرم روس‌ها مردانگی به خرج دادند و حاضر شدند به پشت رود ارس بروند بنابراین ایران چاره‌ای جز پذیرش مفادعهدنامه نداشت. هیچ‌وقت فرد شکست خورده مذاکره نمی‌کند بلکه دربست تسلیم می‌شود. به همین دلیل براین باورم که فتحعلیشاه چاره‌ای جز این نداشت. هر قدرتی که شکست می‌خورد باید تمام درخواست‌های دولت فاتح را بپذیرد. بنابراین ایران نیز می‌بایست کوتاه می‌آمد. اگر ایران به این معاهده‌ها تن نمی‌داد تبریز ،زنجان و تهران هم به خاک روس‌ها الحاق می‌شد. ارتش روس آنقدر قوی بود که هیچ چیز نمی‌توانست جلوی آنها را سد کند بنابراین درست نیست که گفته شود که فتحعلیشاه خیانت کرده است، چون می‌خواست کشور را حفظ کند نمی‌توانست کار دیگری کند.

مصاحبه کننده: پس گر شما هم جای فتحعلیشاه بودید همین کار را می‌کردید ؟

زیباکلام :قطعا راهکار دیگری نبود. اگر فتحعلیشاه یا هر کس دیگری به این شرایط تن نمی‌داد دیگر چیزی از ایران باقی نمی‌ماند و این سرزمین توسط ارتش تزار بلعیده شده‌بود.

مصاحبه کننده: پس شما این نوع عقب نشینی را خیانت نمی‌دانید؟ چون در تاریخ ما عقب نشینی‌ها خیانت و هرگونه شعارهای تند وضد استعماری به عنوان خدمت معرفی می‌شود.

زیباکلام :اصلا و ابدا. من بر این باورم عباس میزرا و فتحعلیشاه کاملا عقلایی رفتار کردند اگر شعارهای تند داده بودند که دیگر شهری از ایران باقی نمانده بود و همه شهرها به تصرف روس‌ها در می‌آمد وامروز ما احتمالا به دلایل از بین رفتن کلیتی به نام ایران سخن می‌گفتیم.در پایان باید این نکته را تاکید کنم که در دیپلماسی بسیاری از عقب‌نشینی‌های خردمندانه برای کشور بسیار بیش از سیاست‌های تهاجمی ومتهورانه بی‌پشتوانه سود به همراه داشته‌است.

2-قرارداد رویتر

از دیگرقراردادهای استعماری و ننگین که توسط سپهسالار بسته شد ومورد حمایت زیباکلام واقع شده است ،قرارداد رویتر می باشد.

امتیازنامه رویتر قراردادی بود که میان بارون بولیوس دو رویتر (با نام حقیقی «اسرائیل بر یوسافات») و دولت قاجار در زمان سلطنت ناصرالدین شاه منعقد شد . به موجب این امتیاز، ساختن هرگونه راه وراه اهن و سدها از دریای مازندران تا خلیج فارس و بهره برداری از همه معادن ایران (بجز طلا ونقره)، ایجاد مجاری آبی و قنات و کانال‌ها برای کشتیرانی یا کشاورزی؛ ایجاد بانک و هر گونه کمپانی صنعتی در سراسر ایران؛ حق انحصار کارهای عام المنفعه؛ استفاده و بهره‌برداری از جنگلها برای مدت هفتاد سال و استفاده از گمرکات ایران به مدت بیست و پنج سال درازای پرداخت دویست هزار لیره انگلیسی و سود ۵٪ در اختیار رویتر قرار گرفت که بعداً معلوم شد که میرزا حسین خان سپهسالار ٥٠ هزار لیره، میرزا ملکم خان ٢٠ هزار لیره، معین الملک ٢٠ هزار لیره و مبالغی نیز اقبال الملک به عنوان رشوه برای عقد این قرارداد از سوی انگلیسی ها دریافت کرده اند.

انقدر این قرارداد استعماری وبرای ما ذلت بار بود که در انگلستان روزنامه فکاهی «پانچ» پیشنهاد کرد که به رویتر لقب خان داده شود. کرزن، روزنامه نویس و عضو هیات تحریریه روزنامه تایمز لندن، که در اواخر همان قرن به مقام نیابت سلطنت هند و بعدها به مقام وزارت خارجه انگلستان رسید، نوشت: «سابقه نداشت چنین امتیازی به یک بیگانه داده شود. امتیازنامه‌ای که ایران را دربست به یک سرمایه‌دار انگلیسی واگذار می‌کرد و او و همکارانش می‌توانستند تا مدت هفتاد سال کلیه منابع حیاتی کشور را تحت اختیار و سلطه خود گرفته آن را به صورت یک مستعمره انگلیس درآورند.»
کرزن سپس اضافه می‌کند که یک چنین امتیاز عظیم و کم‌سابقه‌ای یک بخشش نامه بود از طرف دولت ایران.
امضای امتیازنامه رویتر و این اندازه گشاده‌دستی در بخشیدن مملکتی به یک ماجراجوی انگلیسی، انگلیسیان را در بهت و اعجاب شعف‌آلودی فرو برد. بنا به نوشته هنری راولینسون، نویسنده انگلیسی: «وقتی که این امتیاز به طبع رسید و در دنیا انتشار یافت، دیده شد که دارای مزایای بی‌شمار است و تمام منابع ثروتی و صنعتی و فلاحتی سرتاسر ایران به دست انگلیسی‌ها افتاده است. هیچ‌کس قادر نبود این موضوع را پیش‌بینی کند که روزی یک چنین امتیاز مهمی به دست یکی از اتباع دولت انگلیس بیفتد.»
فرانسوی‌ها هم که اوضاع ایران را رصد می‌کردند، می‌گفتند صدراعظم ایران فقط هوا را نفروخت، همه چیز را داد!!


عاقد این قرارداد ،«میرزا حسین خان سپهسالار» فراماسون برای نخستین بار در تاریخ معاصر ایران ، بوسیله ارتباط با «اتحادیه جهانی اسرائیلی» ( در نخستین سفر ناصرالدین شاه قاجار به اروپا به سال 1290 هجری قمری) ، پای کانون های صهیونیستی را رسما به ایران باز کرده تا زیر پوشش مدارس صهیونیستی «آلیانس» ، فعالیت خود را در ایران آغاز کنند. «حبیب لوی» از سران صهیونیسم جهانی در ایران درباره آن سفر «ناصرالدین شاه» و صدراعظمش« میرزا حسین خان سپهسالار» به فرانسه و دیدار با «بارون فردیناند دو روچیلد» و همچنین «آدولف کرمیو» (رئیس اتحادیه جهانی اسرائیلی) و درخواست آنها مبنی بر امتیازاتی برای یهودیان ایران می نویسد :
«... شاه با دست خود ، صدراعظم (میرزا حسین خان سپهسالار) را نشان داده و به زبان فرانسه فرمودند: این نخست وزیر حامی یهودیان است و این کار را مانند کار خودش می داند . او به قدری دوست یهودیان است تا به اندازه ای که مسلمانان کینه نسبت به وی پیدا کرده اند...»!!

زیباکلام واگذاری این امتیاز توسط سپهسالار را به دلیل اعتقاد و عرق ملی وبرای پیشرفت وتوسعه کشور ذکر می کند.او اتهامات وارده به سپهسالار ازبابت انعقاد قرارداد را باطل می داند.زیباکلام از عملکرد سپهسالار و ملکم خان که بادریافت رشوه این قرارداد را امضاکرده بودند دفاع می کند و به نقل از ملکم خان می گوید:

"جلب سرمایه داران و شرکتهای معتبر ومشهور به حدی مطلوب است که بایدبه امثال روچیلد بیش از انچه تقاضای پول شود مقداری هم پرداخت کرد تا در ایران بهره برداری نمایند."

3-قرارداد دارسی

زیباکلام معتقد است که انگلیس حق و حقوق ایران را در قرارداد دارسی پایمال نکرده است:"ما چه جن و پری‌هایی را در تاریخ برای خود ساخته‌ایم که مثلا استعمار انگلستان آمد و نفت ایران را برد." ودرادامه سریعا اظهار می دارد:
"چنین روالی عرف آن مقطع بود و نمی‌توان گفت دارسی در حق ایران اجحاف کرده یا از بی‌خبری، نا‌آگاهی و جهل ایرانیان سوء‌استفاده کرده بود."بر اساس این قرارداد حق انحصاری اکتشاف و استخراج و پالایش نفت در سراسر ایران جز پنج ایالت شمالی هم‌مرز روسیه به مدت ۶۰ سال به دارسی اعطا شد. او در برابر، متعهد شد ۱۶ درصد از منافع خالص خود را به دولت ایران بپردازد و در انقضای مدت ۶۰ ساله (سال ۱۹۶۱) تمامی دارایی‌ شرکت بدون پرداخت هیچ‌گونه عوارضی به تملک دولت ایران درآید.

قرارداد دارسی در نگاه یرواند آبراهامیان، مورخ ساکن نیویورک، نمونه کاملی از یک قرارداد استعماری سال‌های پایانی قرن ۱۹ بود.
آبراهامیان می‌گوید: "«سابقه قرارداد یا امتیازنامه اصلی به اوایل قرن بیستم باز می‌گردد؛ زمانی که امتیاز مطلق و انحصاری اکتشاف، استخراج، حمل و نقل، پالایش و صادرات نفت به یک شرکت تعلق گرفت. بخش زیادی از آن شبیه امتیازنامه‌هایی است که شرکتهای وابسته به قدرت‌های استعمارگر در اواخر قرن ۱۹ در آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین به دست آورده بودند."

محققین این قرارداد را به دلایل زیر ظالمانه می دانند:

مدت قرارداد، درصد سهم ایران، شفاف نبودن درآمد و در تتیجه سهم ایران، عدم دادن همان سهم مختصر به ایران، دخالت سیاسی و امنیتی مسئولان شرکت نفت در امور داخلی ایران و قرارداد جداگانه با بختیاریها، فروختن سهام شرکت بدون اطلاع و رضایت دولت ایران به دولت بریتانیا و سرمایه گذاری وتوسعه کار بدون اطلاع و رضایت شریک(ایران)

4-قرارداد 1933

البته زیباکلام از قرارداد 1933 که درادمه قرارداد دارسی بود نیزدفاع می کند وبه کسانی که به این قرارداد انتقاد می کنند و رضاخان را مقصر می دانند ، می تازد:

"امتیاز 1933 دارای برخی ابعاد بود که آن را به مراتب بهتر از امتیاز دارسی می‌کرد...مخالفین رضا شاه نه علم و اطلاع زیادی از امتیاز دارسی دارند و نه از قرارداد 1933."

درصورتی که این قرارداد بمراتب ازقرارداد قبلی ظالمانه تربود.در گزارش بانک جهانی در این خصوص امده است:

«به موجب قرارداد جدید، مبنای 16 درصدی سابق پرداخت حق‌الامتیاز باطل شد و بجای آن مقرر گردید که برای هر تن نفت استخراج شده (با حداقل سالیانه 5 میلیون تن) مبلغ 4 شیلینگ (طلا) به دولت ایران پرداخت شود؛ علاوه بر این، به موجب قرار جدید شرکت موظف شد مبلغ 2 میلیون لیره (طلا) بابت بدهی‌های معوقه و حق‌الامتیاز سال گذشته بپردازد؛ و اینکه امتیاز نفت شرکت به مدت 30 سال دیگر تمدید می‌شود.»

آنچه به قرارداد 1933 معروف شد در واقع پذیرش دربست شرایطی بود که شرکت نفت انگلیس و ایران پیشنهاد کرده بود. در گزارش بانک جهانی می‌خوانیم: «ایران در عوض اعراض از حق خود در چارچوب امتیاز دارسی، یعنی تملک کلیه دارایی‌های شرکت، چه در داخل و چه در خارج ایران، که باید در سال 1961 بدون مطالبه هیچ غرامتی به آن واگذار می‌شد، هیچ غرامتی دریافت نکرد. امتیاز دارسی فقط 28 سال دیگر اعتبار داشت.» علاوه بر این، به موجب امتیاز دارسی، 10 درصد از مالکیت شرکت به ایران تعلق داشت، که با پرداخت 1 میلیون لیره (5 میلیون دلار) از آن خریداری شد. «در واقع، گزارش‌های مالی شرکت نشان می‌داد که ارزش دفتری دارایی‌های شرکت بالغ بر 46 میلیون لیره [230 میلیون دلار] و ارزش واقعی آنها بیش از 500 میلیون دلار است. بدین ترتیب، ایران نه 10 درصد بلکه فقط 1 درصد ارزش دارایی‌های شرکت را در قبال فروش سهم مالکیت خود دریافت کرد.»

خلاصه اینکه قرارداد سال 1933 یک خیانت تمام عیار بود. لغو امتیاز دارسی و جایگزین کردن آن با قرارداد سال 1933 را باید بزرگترین خیانت رضا شاه به ایران و حقوق حقه آن و بزرگترین خوش‌خدمتی به اربابان و حامیان انگلیسی‌اش دانست.
بانک جهانی در گزارش خود به هنگام مقایسه این دو قرارداد خیلی بی‌پرده و بدون ملاحظه سخن می‌گوید: «مقایسه شرایط این دو قرارداد و دستکاری واضح شرکت در گزارش مالی سال 1931 ثابت می‌کند که قرارداد سال 1933 از لحاظ اقتصادی منطقی و به سود ایران نبود. با در نظر گرفتن همه جوانب، مطلوبیت امتیاز جدید برای ایران به وضوح کمتر از امتیاز دارسی بود.»

سیدحسن تقی‌زاده، وزیر مالیه ایران و امضاکننده قرارداددر سال 1933، طی نطقی که در سال 1950 در مجلس ایراد کرد، اوضاع و احوال موجود در زمان امضای قرارداد 1933 را اینگونه توصیف کرد: «ما آدم‌های مسلوب‌الاختیاری بودیم که با قرارداد مخالفت، و از اینکه چنین قراردادی بسته می‌شد بی‌نهایت ناراحت بودیم. در اینجا باید بگویم که من هیچ دخالتی در این موضوع نداشتم بجز اینکه امضایم پای آن قرارداد بود، هر چند هیچ فرقی نداشت که امضای من پای قرارداد باشد یا امضای یک نفر دیگر. چیزی که اتفاق افتاد به هر حال باید اتفاق می‌افتاد. شخصاً نه من قرارداد را قبول داشتم و نه کسان دیگری که در مذاکرات شرکت داشتند.»

5-قرارداد1919

زیباکلام هدف قرارداد استعماری 1919 را ایجاد قدرت مرکزی در ایران می داند که بتواند به آن وضع بی‌ثباتی، و هرج و مرج، و وضعی که نه امنیت بود، نه اقتصاد بود و نه هیچ چیز دیگر پایان دهد.

منظور انگلیس از بستن قرارداد ۱۹۱۹ با دولت وثوق‌الدوله، استقرار نوعی «نظام مستشاری» در ایران و تحت الحمایه کردن غیر مستقیم کشور ما بود. زیرا پس از تاسیس جامعه ملل و امضای منشور آن، تجاوز مستقیم به استقلال کشورها و منضم کردن خاک آنها به خاک کشورهای فاتح، رسما ممنوع شده بود و در کشوری مثل ایران که بیش از هزار کیلومتر مرز مشترک با روسیه داشت اقدام به چنین عملی (اشغال دایم و مستقیم کشور) در حکم انتحار سیاسی بود. پس از اجرای هدف‌های سیاسی و نظامی بریتانیا در خاک ایران و تسلط بر شئون مالی و اقتصادی این کشور به طور مستقیم عملی نبود و به همین دلیل "لرد کرزن” عقد قرارداد ۱۹۱۹ با دولت "وثوق‌الدوله” را به عنوان وسیله‌ای «غیرمستقیم» برای رسیدن به این هدف ناپاک برگزید.

یکی از نخستین مواردی که در آن سوءنیت مجریان قرارداد فاش و دم خروس آشکارا دیده شد، در طرح و تصویب آئین‌نامه مربوط به ارتقاء افسران ارتش جدید ایران بود.

این آئین‌نامه که متن آن را افسران انگلیسی (وابسته به وزارت جنگ ایران) تنظیم کرده بودند صریحاً مقرر می‌داشت که :

"ارتقاء افسران ایرانی در آتیه از درجه ستوان یکمی به بالا ممنوع است و صاحبان درجات بالاتر (از سروانی تا سرلشکری) همه باید انگلیسی، استرالیائی یا نیوزلندی و به هر تقدیر باید دارای تابعیت بریتانیایی باشند."


موقعی که مواد آئین‌نامه در کمیسیون مشترک نظامی – مرکب از هفت افسر ارشد انگلیسی و هفت افسر ارشد ایرانی – خوانده شد، دو تن از اعضای ایرانی این کمیسیون که خوشبختانه رگ میهن‌پرستی و تعصب ملی‌شان هنوز خشک نشده بود، آناً احساس کردند که رای موافق دادن به چنین ماده‌ای خیانت محض به ایران و مغایر با شئون ملیت ایرانی است و به این دلیل حاضر نشدند پای گزارش کمیسیون را امضا کنند ولی بقیه همقطاران آنها امضا کردند.

یکی از این دو افسر رشید ایرانی – مرحوم سرتیپ فضل‌الله خان آقا ولی – که تحصیلات عالی نظامی خود را در انگلستان تمام کرده بود، به همین جرم که شئون و مصالح حکومت خود را بر منافع بریتانیا در ایران ترجیح داده است مورد بازخواست شدید سپهدار رشتی (فتح اله خان اکبر وزیر جنگ کابینه‌ی وثوق) قرار گرفت و از شدت تاثر خاطر، موقعی که برایش مسلم شد که وزرا آتی ایران (مثل همین سپهدار) هر تصمیمی را که انگلیسیها بگیرند، هر قدر هم مضر و مغایر با شئون ملی باشد کورکورانه و نوکرمنشانه اجرا خواهند کرد ، مرگ را بر زندگی در چنین کشوری که در آن خارجی می‌رفت حاکم و فعال مایشاء سرنوشت ایرانی گردد ترجیح داد و در روز اول فروردین ۱۲۹۹ شمسی از شدت غم و اندوه در خانه‌اش خودکشی کرد .

نامه وی (خطاب به وزیر جنگ ایران) که در آن علل انتحارش را ذکر کرده بود هرگز انتشار نیافت ولی محارم وزارت جنگ که متن نامه‌ی افسر فقید را خوانده بودند بعداً تایید کردند که تصمیم کمیسیون مشترک نظامی ، و از بدتر ناسپاسی و نوکرمنشی وزیر جنگ که به جای تقدیر از افسری چنین غیور و برازنده او را مورد توهین و بازخواست هم قرار داده بود که چرا به دلخواه انگلیسیها در آن کمیسیون رفتار نکرده است، به مرگ و فنای آن مرحوم انجامیده بوده است. وی با این اعتراض مردانه که به قیمت جانش تمام شد هموطنان خود را متوجه ساخت که انگلیسی‌ها در زیر پرده قرارداد چه سرنوشت شوم و خفت ‌باری برای ایران تهیه دیده‌اند.

مرحوم مدرس نیز در مخالفت با این قرارداد می گوید:

«همچنانکه در بدو صحبت خود عرض کردم چون مزاجم خیلی کاهیده شده است لذا مجبورم آنچه را که در قلب دارم عرض کنم که اگر عمرم وفا نکرد این حرفهائی که امروز می‌زنم تذکری باشد برای شماها که رفیقتان روزی در مجلس این چیزها را گفت…

مثلاً آمدند قرارداد درست کردند. دستی از غیب بیرون آمد و بر سینه‌ی نامحرم زد. هرچه کردند نشد… هی آمدند به من گفتند این قرارداد کجایش بد است. کدام یک از موادش بد است. هرکجایش بد است موردش را ذکر کنید تا برویم اصلاح بکنیم.

من جواب می‌دادم: آقایان، من رجل سیاسی نیستم. یک نفر آخوندم و از رموز سیاست سر در نمی‌آورم. اما آن چیزی که استنباط می‌کنم در این قرارداد بد است، همان ماده اولش می‌باشد که می‌گوید: ما (انگلیسیها) استقلال ایران را به رسمیت می‌شناسیم.

(خنده‌ی نمایندگان)

این مثل این است که یکی بیاید و به من بگوید: "سید، من سیادت تو را به رسمیت می‌شناسم.”

هی اصرار کردند جهت مخالفت شما چیست باز همان حرف سابق خود را تکرار کردم که من مرد سیاست نیستم و از این کارها سر درنمی‌آورم. در این مملکت رجال سیاسی فراوانند به آنها رجوع کنید. اما به همان دلیلی که عرض کردم استنباط می‌کنم این قرارداد بد است.»

این جوابی بود که به طراحان و موافقان قرارداد می‌دادم اما…

«… اما اگر کسی در کنه این قضیه غور و مطالعه می‌کرد و روح و منظور باطنی قرارداد را می‌شکافت، دو چیز را آناً می‌فهمید و استنباط می‌کرد و آن این بود که این قرارداد می‌خواهد استقلال مالی و نظامی‌مان را از دستمان بگیرد. چون اگر بنا باشد ایران مستقل بماند همه چیزش باید دست ایرانی باشد: حالش، مالش، حیثیتش، چه‌اش، چه‌اش، همه چیزش باید متعلق به ایران باشد. اما این قرارداد یک دولت خارجی (انگلستان) را در دو چیز مهم مملکت شریک می‌کرد: در پولش و در قوه‌ی نظامی‌اش… و این دلیل عمده‌ی مخالفت من بود.» (از نطق مدرس در جلسه دهم آبان ۱۳۰۳)

میرزاده عشقی هم می گوید: «این ابیات من (اشعار ضد‌قرارداد 1919) فقط اثر احساساتی است که از معاهده دولت انگلیس و ایران از طبع من ناشی شده و این نبود مگر آنکه چون این معاهده در ذهن بنده جز یک معامله فروش ایران به انگلستان چیز دیگری تلقی نشده و این بود که از بدو اطلاع از این مسئله شب و روز هر گاه راه می‌روم فرض می‌کنم روی خاکی راه می‌روم که تا دیروز مال من بود و حالا مال دیگری است».

بخشی از چکامه مخالفت با قرارداد 1919 ایران و انگلیس ( میرزاده عشقی ):

نام دژخیم وطن ، دل بشنود ، خون میکند

پس بدین خونخوار ، اگر شد روبرو ، چون میکند ؟

وای از این مهمان ، که پا در خانه ننهاده هنوز

پای صاحب خانه را ، از خانه بیرون میکند

شیر هم باشیم اگر ما ، روبه دهر است او

شیر را روباه معروف است ، مغبون میکند

هیچ میدانی حریف ما ، چه دارد در نظر ؟

اینهمه خرج گزافی را که اکنون میکند

انگلیس آخر دلش ، بهر من و تو سوخته ؟

آنکه بهر یک وجب خاک اینقدر خون میکند

آنکه در آفریک بر ریگ بیابون چشم داشت

چشم پوشی ، از دیار گنج قارون میکند ؟

گوش آوخ ندهد ، این ملت بدینها ، ور دهد

گوش از این گوش ، از آنگوش بیرون میکند !

طبع من مسئول تاریخ است و ساکت مانم ار

هان بوجدانم مرا ، تاریخ مدیون میکند

ورنه میدانم در احساسات این بی حس نژاد

گفته های من نه چیزی کم نه افزون میکند

ملتی کو مرده در تاریخ و اینش امتیاز

نعش خود با دست خود ، این مرده مدفون میکند

ملتی کز دادن تن ، با کمال امتنان

بر اسارت ، خصم را از خویش ممنون میکند

ملتی کو باز قرن بیستم ، بر درد خویش

چاره با ختم و دعا و ذکر و افسون میکند

6- حق کاپیتولاسیون :

از دیگر امتیازات وقراردادهای ننگین دیگری که زیباکلام ان را به حساب ملت می گذارد ،واگذاری حق کاپیتولاسیون رژیم پهلوی به امریکا است.حجت الاسلام حمید روحانی در این خصوص می گوید:

"نخستین‌باری که نگارنده نام او (زیباکلام) را شنید در یک برنامه زنده رادیویی بود که برای بررسی احیای ر‍ژیم کاپیتولاسیون به دست محمدرضا پهلوی از نگارنده دعوت به عمل آمده بود و او نیز تلفنی در این برنامه شرکت داشت. او در این گفت‌وگوی تلفنی ملت ایران را در احیای رژیم کاپیتولاسیون مقصر دانست زیرا به نظر وی نمایندگان مردم در مجلس به لایحه کاپیتولاسیون رأی مثبت دادند! و آن را به تصویب رساندند! برای نگارنده شگفت‌آور بود که این آقا! چگونه مهره‌های خودفروخته‌ای را که از روی جمجمه شهیدان 15 خرداد42 گذشتند و به پارلمان راه یافتند «نمایندگان ملت» می‌داند."

حضرت امام خمینی ره درهمان سال که این مطلب از تصویب مجلسین شاهنشاهی گذشت درباره این قرارداد فرمودند:(گزیده ای از سخنان امام)
*بسم اللَّه الرحمن الرحیم‌
انا للَّه و انا الیه راجعون‌

من تأثرات قلبى خودم را نمى‌توانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. این چند روزى که مسائل اخیر ایران را شنیده‌ام خوابم کم شده است [گریه حضار]. ناراحت هستم [گریه حضار]. قلبم در فشار است [گریه حضار]. با تأثرات قلبى روزشمارى مى‌کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید [گریه شدید حضار]. ایران دیگر عید ندارد [گریه حضار]. عید ایران را عزا کرده‌اند [گریه حضار]؛ عزا کردند و چراغانى کردند [گریه حضار]؛ عزا کردند و دسته جمعى رقصیدند [گریه حضار]. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، و باز هم چراغانى کردند؛ پایکوبى کردند. اگر من به جاى اینها بودم این چراغانیها را منع مى‌کردم؛ مى‌گفتم بیرق سیاه بالاى سر بازارها بزنند [گریه حضار]؛ بالاى سر خانه‌ها بزنند؛ چادر سیاه بالا ببرند. عزت ما پایکوب شد؛ عظمت ایران از بین رفت؛ عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند.


*اگر یک خادم امریکایى یا یک آشپز امریکایى مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پاى خود منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوى او را بگیرد! دادگاه‏هاى ایران حق محاکمه ندارند! ...باید پرونده به امریکا برود و در آنجا ارباب‏ها تکلیف را معین کنند...دولت [ایران] با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفدارى کرد.ملت ایران را از سگ‏هاى امریکایى پست‏تر کردند!


*اى سران اسلام، به داد اسلام برسید [گریه حضار]. اى علماى نجف، به داد اسلام برسید [گریه حضار]. اى علماى قم، به داد اسلام برسید؛ رفت اسلام [گریه شدید حضار]. اى ملل اسلام، اى سران ملل اسلام، اى رؤساى جمهور ملل اسلامى، اى سلاطین ملل اسلامى، اى شاه ایران، به داد خودت برس. به داد همه ما برسید. ما زیر چکمه امریکا برویم، چون ملت ضعیفى هستیم؟! چون دلار نداریم؟! امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروى از هر دو بدتر. همه از هم بدتر؛ همه از هم پلیدتر. اما امروز سر و کار ما با این خبیثهاست! با امریکاست. رئیس جمهور امریکا بداند- بداند این معنا را- که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما. امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما. یک همچو ظلمى به دولت اسلامى کرده است، امروز قرآن با او خصم است؛ ملت ایران با او خصم است. دولت امریکا بداند این مطلب را. ضایعش کردند در ایران؛ خراب کردند او را در ایران.


*اکنون من اعلام مى‏کنم که این راى ننگین مجلسین، مخالف اسلام و قرآن است و قانونیت ندارد.مخالف راى ملت مسلمان است. وکلاى مجلسین وکیل ملت نیستند، وکلاى سرنیزه هستند.راى آنها در برابر ملت و اسلام و قرآن هیچ ارزشى ندارد و اگر اجنبى‏ها بخواهند از این راى کثیف سوء استفاده کننده تکلیف ملت تعیین خواهد شد.

و....

ادامه دارد

مطالب مرتبط :

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد