اخبار داغ

بعضی از خبرهای داغ زمان تا یه وقت فراموش نشن

اخبار داغ

بعضی از خبرهای داغ زمان تا یه وقت فراموش نشن

سخنرانی مهم و منتشرنشده سید حمید روحانی )سخنرانی اول)

منبع: طه نیوز

سخنرانی مهم و منتشرنشده سید حمید روحانی مورخ انقلاب و یار امام(ره)
جرقه تمام مصیبت‌هایی که بر سر کشور آمد از نامه سرگشاده هاشمی زده شد

چندی پیش حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر سید حمید روحانی طی سخنرانی مهمی در شهرستان خمین به ریشه‌های حوادث انتخابات و پس از آن پرداخت.

به گزارش رجانیوز، به دلیل اهمیت این سخنرانی که در مردادماه سال جاری ایراد شده اما انعکاس رسانه‌ای چندانی نداشته است، متن کامل سخنان این مورخ انقلاب اسلامی و از یاران نزدیک امام راحل را منتشر می‌کند:

به عنوان مقدمه باید عرض کنم: وقتی که به تاریخ نگاه می‌کنیم می‌بینیم که اصولا همه پیامبران الهی، همه مردان خدا برای توحید کلمه و گسترش عدالت مبعوث شده‌اند؛ بزرگ‌ترین هدف پیامبران خدا این بود که انسان‌ها را از خودپرستی، طاغوت‌پرستی، بت‌پرستی برهانند و به خداپرستی سوق بدهند. بی‌تردید تا روزی که انسان‌ها از خودپرستی رهایی نیافته‌اند [و] به معنای واقعی کلمه خداپرست نشده‌اند جامعه توحیدی و جامعه‌ای که در آن عدالت حاکم باشد به‌وجود نمی‌آید. ما آن روز می‌توانیم امید داشته باشیم که عدالت در جامعه حاکم بشود، انسان‌ها همه عدالت‌خواه شوند، به عدل و قسط و داد اهتمام بورزند، به حق دیگران تجاوز نکنند، ظلم و ستم در جامعه برچیده شود که در جامعه خداپرستی حاکم باشد، انسان‌ها از خودپرستی رهیده باشند، خودخواهی‌ها، خودبینی‌ها، طاغوت‌پرستی‌ها و صفات رذیله طاغوتی از انسان‌ها زدوده شود؛ این امکان ندارد مگر اینکه انسان‌ها به معنای واقعی کلمه خدا را بشناسند و خدایی بشوند و تمام تلاش انبیا و اولیای خدا همین بوده که انسان‌ها را به خدا متوجه کنند «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»؛ تمام تلاش‌ها [برای] این است که انسان‌ها به قسط و عدل بسیج بشوند [و به سوی آن] کشیده بشوند و این امکان ندارد مگر اینکه خداپرست بشوند؛ وقتی که انسان به خداپرستی کاملا عنایت پیدا کرد [و] از شرک و خودپرستی رهایی پیدا کرد آن وقت است که می‌تواند در انتظار منجی عالم باشد. وقتی که باب مسائل انتظار را مورد بررسی قرار می‌دهیم می‌بینیم که ما دو نوع انتظار داریم؛

1. انتظار سازنده
2. انتظار مخرب و ویران‌کننده

اگر انسان به معنای واقعی کلمه خدایی شد، از خود رهید [و] از نفسانیات دوری گزید انتظار او می‌تواند انتظاری سازنده‌ باشد. اگر دچار نفسانیات شد دچار پلیدی‌ها و آلودگی‌ها شد آن وقت است که می‌بینیم انتظار او انتظاری فلج‌کننده است، انتظار درستی نیست. یک تفاوت اجمالی بین انتظار سازنده و انتظار مخرب وجود دارد که باید آن را به طور مختصر خدمتتان عرض کنم؛ انتظار سازنده این است که انسان‌ها به معنای واقعی کلمه در انتظار ظهور هستند، در انتظار منجی هستند در این راه گام برمی‌دارند، در این راه تلاش می‌کنند؛ چگونه؟ شما ببینید وقتی مهمان محترمی دارید دو کار می‌کنید: یکی اینکه خودتان را آرایش می‌کنید و لباس نظیف می‌پوشید، یکی اینکه زندگی را نظافت می‌بخشید. در بعد معنوی کسانی که در انتظار آن حضرت هستند و انتظار آنها انتظاری سازنده است اقداماتی انجام می‌دهند؛

اولین ویژگی انتظار سازنده خودسازی است؛ انسانی که در انتظار ظهور حضرت است در گام نخست تلاش می‌کند خودش را اصلاح کند، خودش را از پلیدی‌ها نجات ببخشد؛ بغض و حسد و کینه و عداوت و خودخواهی و خودبینی در او نباشد، خودساخته باشد، مهذب باشد.

دومین ویژگی انتظار سازنده، محیط‌سازی است؛ انسانی که در انتظار ظهور است بعد از خودسازی بلافاصله به سراغ محیط‌سازی می‌رود؛ سر در لاک خودش فرو نمی‌برد و نمی‌گوید حالا که من سرگرم خودسازی هستم کاری به کار دنیا ندارم. سعی می‌کند که بلافاصله بعد از خودسازی جامعه را اصلاح کند و محیط اطراف خودش را مهذب سازد. انسانی که در انتظار ظهور است و انتظار او یک انتظار سازنده است تلاش می‌کند زمینه ظهور را فراهم کند؛ وقتی که قرار است یک مهمان عزیزی وارد بشود شما راه را درست می‌کنید، جاده را اصلاح می‌کنید، محیط را آماده می‌کنید، امنیت را حفظ می‌کنید. در جهت انتظار سازنده باید زمینه فراهم بشود؛ محیطی، پایگاهی، کانونی به‌وجود بیاید که از آن کانون و از آن پایگاه بتوان در جهت پیشبرد مسئله ظهور استفاده کرد اما اگر در کشوری جامعه به آلودگی کشیده شده، طاغوت حاکم است، ظلم و ستم حاکم است، در آن محیط و در آن جامعه انتظار به آن معنا نیست لااقل زمینه برای ظهور فراهم نشده است.

سومین گامی که در انتظار سازنده باید برداشته شود این است که با دشمنان ظهور و فرج حضرت مقابله ‌شود؛ کسانی که در انتظار ظهور هستند تلاش می‌کنند که با طاغوت‌ها، با شیاطین، با عناصر از خدا بی‌خبری که درست در مقابل راه عدالت حرکت می‌کنند، جنایتکارند، ظلم‌پیشه هستند، ستمگرند مقابله شود. انسانی که در انتظار ظهور است با طاغوت، با زورمداران، با جهانخواران مبارزه آشتی‌ناپذیر دارد. در مقابل آنها کوتاه نمی‌آید و با ستمگران، با انحصارطلبان، با خودپرستان مقابله می‌کند؛ این از علائم انتظار سازنده است. از دیگر ویژگی‌های انتظار سازنده مقاومت است، انسانی که در انتظار ظهور است از حرکت و خروش و خیزش و مقابله و مبارزه هیچ‌گاه خسته نمی‌شود تمام تلاشش این است که مبارزه را ادامه بدهد مقاومت داشته باشد، ثابت‌قدم باشد، چنین فردی هیچ وقت از مبارزه خسته نمی‌شود، هیچ‌وقت ناامید نمی‌شود، یأس و ناامیدی در حرکت و در قاموس او مفهوم ندارد؛ این معنای انتظار سازنده است. از دیگر ویژگی‌های انتظار سازنده این است که انسان در راه اتحاد و انسجام جامعه حرکت ‌کند، تلاش کند جامعه اسلامی را به اتحاد و انسجام بکشاند، وحدت را در جامعه حاکم کند، توده‌های مستضعف را با هم آشنا سازد و اینها را با هم همراه کند. اما انتظار مخرب؛ عمل کسی است که فقط با زبان می‌خواهد بگوید «عجل علی ظهورک»، اولین ویژگی کسی که به طور کلی از راه انتظار دور است و جز لفظ چیزی به همراه ندارد این است که عافیت‌طلب است. سستی و بی‌حالی و دوری‌گزینی از خطر، ضرر، خشم و قهر از ویژگی‌های او است. سعی می‌کند خودش را از همه بلاها، مشکلات، مصائب دور نگهدارد که کوچک‌ترین ضررو زیانی به شخصیت، مال، جان و اموال و اولاد او وارد نشود؛ این انتظار مخرب است.

دومین ویژگی انتظار مخرب این است که طرف سازشکار است، تسلیم‌طلب است، دنبال این است که با زورمداران و جهانخوران به نحوی کنار بیاید، در مقابل قدرتمندان همیشه تسلیم است، همیشه حالت ذلت‌پذیری دارد؛ «مرگ بر امریکا نگویید، پرچم امریکا را آتش نزنید، با سیاست امریکا مخالفت نکنید، با عرف بین‌المللی مخالفت نکنید، اینها برای ایران هزینه دارد» انگار دلش برای ایران و هزینه ایران سوخته. اصل قضیه چیست؟ اصل قضیه این است که در مقابل قدرتمندان ضعیف است، تسلیم است، کوچک‌ترین تهدیدی از سوی دشمن لرزه به اندام او می‌اندازد، این شخص در انتظار ظهور نیست، از انتظار دور است، اسیر نفس است، اسیر شیطان است و نمی‌تواند در مقابل قدرتمندان استقامت کند چرا؟ برای اینکه آن ویژگی‌ای که اول عرض کردم؛ خدایی شدن، فقط خدا را دیدن و خود را ندیدن در او نیست. وقتی انسان اسیر نفس باشد و برای او مسئله خویش و خود و خودخواهی و خودبینی وجود داشته باشد و در مقابل دشمن ضعیف باشد این‌گونه است. آنچه که می‌تواند انسان را در مقابل قدرت‌ها مقتدر سازد، مقاوم سازد ارتباط قلبی با خدا است «الا بذکر الله تطمئن القلوب» انسانی که قلبش با خدا است، با خدا ارتباط دارد، با خدا پیوند دارد، قلم او، قدم او، حرکت او، سخن او خدایی است از هیچ‌چیز نمی‌ترسد، از هیچ قدرتی پروا ندارد، هیچ کسی را اصلا قدرت نمی‌بیند اینها را در مقابل قدرت الهی ناچیز می‌بیند. انسانی که دچار خودخواهی و خودبینی است نمی‌تواند یک منتظر واقعی باشد، ممکن نیست انتظار او انتظار حقیقی باشد یکی از ویژگی‌های کسانی که انتظارشان واقعی نیست و ظاهری و زبانی است این است که گاهی با دشمن هم‌صدا می‌شوند. سخنانشان، موضع‌گیری‌هایشان، حرف‌هایشان حرف‌های دشمن است وقتی شما رادیوهای بیگانه را گوش می‌دهید، وقتی که سخنان استکبار جهانی و دشمنان اسلام و این ملت و این کشور را گوش می‌دهید می‌بینید این همان حرف‌هایی است که در ایران عده‌ای آنها را تکرار می‌کنند یا همان چیزی را که اینها می‌گویند خارجی‌ها تکرار می‌کنند؛ با هم هم‌صدا هستند، همراه هستند، یک‌جور سخن می‌گویند.

در جریان انتخابات امسال چیزی که بسیار برای ملت ما دردناک بود این بود که می‌دیدیم موضع بسیاری از کسانی که در این کشور نان انقلاب را خوردند اعتبارشان، حیثیتشان، شخصیتشان، آبرویشان به برکت امام و انقلاب بوده با موضع شیطان بزرگ با موضع رژیم صهیونیستی همسان بود، هم‌صدا بودند، همراه بودند این فاجعه است اینها راهشان از راه خدا جداست از راه امام زمان جداست اینها نمی‌توانند منتظران واقعی باشند اینها کسانی هستند که اسیر قدرتند، اسیر نفسند وقتی انسان اسیر نفس شد طبیعی است که در مقابل قدرتمندان و زورمداران این‌گونه خواهد بود.

یکی از بزرگ‌ترین ویژگی‌‌های امام خمینی (سلام الله علیه) این بود که از منتظران واقعی بود. چرا؟ برای اینکه در گام نخست از خودرسته بود یکپارچه خدایی بود، خدا را می‌دید، جز به خدا نمی‌اندیشید، هیچ‌گاه «خود» برایش مطرح نبود، منیت نداشت، سخنش، قلمش، قدمش یکپارچه برای خدا بود و چون یکپارچه خدایی بود، غیر خدا اصلا برای او اهمیتی نداشت. اینکه می‌گفت: «امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» برای همین بود که امریکا را قدرت نمی‌دید جز خدا کسی برای او قدرت نبود دیگران ناچیز بودند برای اینکه امام در گام نخست خودش را اصلاح کرد؛ از منیت و از کیش شخصیت نجات پیدا کرد و بلافاصله به محیط‌سازی پرداخت. دوری‌گزینی امام از منیت و کیش شخصیت‌ تا آنجا بود که اگر در محفل و مجلسی از او ستایش می‌شد امام به شدت ناراحت می‌شد به شدت عصبانی می‌شد. بارها عرض کردم وقتی آیت‌الله عظمی بروجردی(اعلی‌الله مقامه) از دار دنیا رحلت کردند از روز رحلت تا چهلمین روز درگذشت ایشان در مساجد مختلف قم مجلس ترحیم برگزار می‌شد؛ علما، مراجع، بزرگان، حضور پیدا می‌کردند اما امام در این مراسم حضور پیدا نمی‌کرد. اینکه امام در مراسم ختم آقای بروجردی حضور پیدا نکردند باعث حرف و حدیث شد. جمعی می‌گفتند: «بین ایشان و آقای بروجردی اختلاف نظر بود و به همین دلیل ایشان در این‌گونه مراسم حضور پیدا نمی‌کنند» چند نفر از اساتید خدمت امام رفتند و عرض کردند: «خوب است که شما در مراسم بزرگداشت آقای بروجردی شرکت داشته باشید این عدم شرکت شما باعث حرف و حدیث شده» امام فرموده بودند: «اتفاقا من خیلی مایل بودم که در این مراسم حضور پیدا کنم اما یک بار که وارد یکی از این مجالس شدم برخوردی با من شد که برای من ناخوشایند بود لذا تصمیم گرفتم که دیگر در این‌گونه مراسم حضور پیدا نکنم» برخورد ناخوشایند چه بود؟ برخورد ناخوشایند این بود که وقتی امام وارد مجلس می‌شود قاری قرآن می‌گوید: «برای سلامتی آیت‌الله خمینی صلوات ختم کنید.»

این شعار برای امام به عنوان یک برخورد ناخوشایند تلقی می‌شود و لذا تصمیم می‌گیرد که دیگر در این مراسم حضور پیدا نکند که بعد آن اساتید گفتند: «ما قول می‌دهیم وقتی شما وارد مجلس می‌شوید کسی شعار ندهد» و بعد از آن امام در بعضی از آن مراسم شرکت می‌کرد. ببینید تا این حد امام از خودرسته بود، از خود دوری جسته بود این انسان از خودرسته می‌تواند عدالتخواه باشد اگر دم از عدالت می‌زند واقعی است، حقیقی است، جنبه شعار ندارد، جنبه ظاهری ندارد، به معنای واقعی کلمه می‌خواهد عدالت را در جامعه حاکم کند. خاطره‌ای برای شما بگویم:

تابستان بود؛ امام در نجف در حیاط منزلشان نشسته بود و مطالعه می‌کرد. شخصی به نام مشدی حسین، خدا رحمتش کند، در بیت امام کار می‌کرد و مأمور خرید بود از بیرون آمد گوشت خریده بود داشت آنجا گوشت را می‌شست امام که مشغول مطالعه بود چشمش به این گوشت افتاد سؤال کرد: «مشدی حسین! این قصاب به همه مشتریانش این‌گونه گوشت می‌دهد؛ گوشت لخم کم‌استخوان بی‌چربی؟» مشدی حسین که پیرمرد ساده‌ای بود گفت: «نه حاج آقا! این قصاب از علاقه‌مندان شماست، مقلد شماست، مرید شماست روی علاقه‌ای که به شما دارد این گوشت را می‌دهد.» امام فرمود: «مشدی حسین! از فردا دیگر حق نداری از این قصاب برای من گوشت بگیری. وقتی که این قصاب گوشت لخم کم‌استخوان بی‌چربی را به من می‌دهد پیه و چربی و استخوانش را به دیگری می‌دهد و حق دیگری ضایع می‌شود این اجحاف در حق دیگری است.» این قصاب نامش حاج محمود بود، پیرمردی بود خدا رحمتش کند، من یک‌بار رفتم از او گوشت بگیرم گفت: «من نمی‌دانم چه کار کرده‌ام که سید خمینی رابطه‌اش را، معامله‌اش را با من قطع کرده دیگر مشدی حسین نمی‌آید از ما گوشت بگیرد» و چشمهایش پر از اشک شد تعجب کردم رفتم تحقیق کردم معلوم شد قضیه این است. خب حساب کنید امروز من و شما وقتی به میوه‌فروشی می‌رویم اگر فروشنده به ما اجازه ندهد که میوه را سوا کنیم اصلا با او قطع رابطه می‌کنیم، قطع معامله می‌کنیم پس ما هنوز عدالتخواه نشده‌ایم، هنوز به مرحله‌ای نرسیده‌ایم که واقعا خواستار عدالت باشیم، همه از عدالت دم می‌زنیم همه می‌گوییم که چرا در کشور ما ظلم است، اجحاف است، تجاوز است، عدالت نیست اما این تنها در زبان است عدالت را برای خود می‌خواهیم همه چیز را برای خودمان می‌خواهیم سعی می‌کنیم در صف نانوایی یا دیگر بتوانیم چند قدمی جلوتر برویم دیگران را پشت سر بگذاریم و حق دیگران را نادیده بگیریم، در رانندگی سعی می‌کنیم که سبقت بیجا بگیریم، از چراغ قرمز رد بشویم اینها نشانه این است که هنوز به آن مرحله نرسیده‌ایم که عدالتخواه باشیم؛ امام به این مرحله رسیده بود؛ خود را نمی‌دید، کیش شخصیت را در خودش از بین برده بود، می‌بینید که دنبال این بود که عدالت را اجرا کند بلافاصله بعد از خودسازی به محیط‌سازی پرداخت؛ در چه زمانی؟ در همان دوران رضاخان. در همان زمانی که رضاخان در این کشور روضه را ممنوع کرده بود، تبلیغ و وعظ را ممنوع کرده بود، در مساجد را بسته بود امام عصر روزهای پنجشنبه‌ در مدرسه فیضیه مجلس وعظ داشت، درس اخلاق داشت. شخصیت‌هایی مانند شهید مطهری، شهید مدنی و شهید صدوقی در مکتب اخلاق امام تربیت شدند. امام بلافاصله بعد از خودسازی به محیط‌سازی پرداختند.

یکی از ویژگی‌های امام این بود که به مردم عشق می‌ورزید؛ به مردمش علاقه داشت، دوست داشت به مردمش خدمت بکند. وقتی که بعد از پیروزی انقلاب کسانی به حضور امام می‌آمدند و از کارهای عمران و آبادی، شهرسازی، خیابان‌بندی، پل‌سازی و سدسازی صحبت می‌کردند امام لذت می‌برد، خوشحال می‌شد. امام به افکار مردم احترام می‌گذاشت؛ کم نیستند کسانی که دم از مردم می‌زنند، سیاستمدارانی که تا وقتی به قدرت نرسیده‌اند از خلق سخن می‌گویند، از مردم حرف می‌زنند، دم از مردم می‌زنند اما وقتی به قدرت می‌رسند دیگر مردم فراموش می‌شوند وقتی که امام به قدرت رسید بر قلب‌ها حکومت می‌کرد یک ایران بود و یک امام؛ هرچه امام می‌گفت مردم با دل و جان می‌پذیرفتند ولی هرگز حاضر نشد نظر خودش را بر مردم تحمیل کند؛ وقتی که بنی‌صدر برای کاندیدای ریاست جمهوری شدن خدمت امام رفت، امام به او گفت: «صلاحیت نداری!» الان در فرانسه خاطرات بنی‌صدر منتشر شده خوشبختانه خودش در خاطراتش نوشته: «وقتی من رفتم به امام عرض کردم که می‌خواهم برای ریاست جمهوری کاندید بشوم امام فرمود: شما صلاحیت نداری برای اینکه اولا به اصل ولایت فقیه اعتقاد نداری ثانیا نسبت به روحانیت ذهنیت منفی داری سوم اینکه به طور کلی روحیه انقلابی نداری.» (ظاهرا سومین نکته این بود) در عین حال بنی‌صدر آمد کاندید شد مردم هم از او استقبال کردند و به او روی آوردند. امام حتی اگر به صورت غیرمستقیم به گوش مردم می‌رساند که نسبت به بنی‌صدر ذهنیت منفی دارد محال بود مردم به بنی‌صدر رأی بدهند ولی امام اجازه داد مردم بیایند نظر خودشان را بگویند، خودشان انتخاب کنند، روی پای خودشان بایستند، متکی به شخص دیگری نباشند درعین حال هم اگر اشتباه کردند بالاخره تجربه می‌آموزند امام نظر مردم را تنفیذ کرد؛ در روز تنفیذ رأی، امام جمله‌ای گفت که اهل نظر دریافتند که امام نسبت به بنی‌صدر ذهنیت دارد. فرمودند: «آقای بنی‌صدر بداند که حب الدنیا راس کل خطیئه» امام تا این حد نسبت به نظر مردم احترام گذاشت؛ درست است که با ریاست جمهوری بنی‌صدر ضرر زیادی دیدیم فاجعه بزرگی برای کشور به‌وجود آمد اما در عین حال امام احساس می‌کرد اگر مردم متکی به فرد باشند، حکومت فردی در جامعه حاکم بشود با رفتن فرد همه‌چیز می‌رود. مردم باید روی پای خودشان بایستند. و با اندیشه و تجربه خویش کشور را پیش ببرند، از این‌رو هیچ‌گاه نظر خود را بر مردم و مسئولین تحمیل نمی‌کرد. بلکه در برابر نظر اکثریت کوتاه می‌آمد وقتی می‌خواستند آقای شیخ حسینعلی منتظری را به عنوان قائم‌مقام تعیین کنند امام فرمودند: «این کار را نکنید!» شاید علتش را نفرمودند فقط گفتند: «این کار را نکنید! صلاح نیست.» مجلس خبرگان برخلاف نظر امام، آقای منتظری را به عنوان قائم‌مقام تعیین کرد می‌بینیم امام بعد از آن نه کوچک‌ترین اعتراضی کردند و نه انتقادی کردند، به نظر خبرگان احترام گذاشتند و تاروزی که آقای منتظری به طور کلی در مقابل نظام، امام و انقلاب نایستاده بود او را تحمل کردند. در موارد بسیاری امام نظر دیگری داشتند ولی به نظر مردم و به نظر مسئولان احترام می‌گذاشتند. از دیگر ویژگی‌های حضرت امام این بود که به اصل ولایت فقیه اهتمام ویژه‌ای داشتند. خیلی‌ها از من سؤال می‌کنند: «چرا امام تا سال 1342 نهضتشان را آغاز نکردند و به مبارزه برنخاستند؟» علت‌العللش این بود که که امام پیرو ولایت فقیه بود؛ تا وقتی که آیت‌الله عظمی بروجردی(اعلی‌الله مقامه) زعامت جهان تشیع را بر عهده داشتند امام به خودشان اجازه ندادند که برخلاف نظر و رأی ایشان حرکتی بکنند و سخنی بگویند و کاری صورت بدهند البته به محضر ایشان می‌رفتند، اعتراض می‌کردند، پیشنهاد می‌دادند، انتقاد می‌کردند اما وقتی از محضر ایشان بیرون می‌آمدند کوچک‌ترین سخنی برخلاف رأی و نظر ایشان نمی‌گفتند چون پیرو اصل ولایت فقیه بودند؛ این کسی است که منتظر ظهور حضرت است. که با همه قدرت خود، محیط و زمینه را برای ظهور حضرت آماده کرد.

اما ما در جریان این انتخابات کسانی را دیدیم که اگر از دستشان برمی‌آمد، اگر قدرت داشتند حاضر بودند ایران به یک ویرانه جغدنشین بدل شود ولی خودشان به قدرت برسند، حاضر بودند این کشور را به خاک و خون بکشند تا به قدرت برسند. دیدیم چگونه رأی و نظر مقام معظم رهبری را نادیده گرفتند، دیدیم که به اسم قانون چگونه قانون را زیر پا گذاشتند، دیدیم چگونه به نام مبارزه با دروغ‌گویی به این ملت دروغ گفتند. طبیعی است که اینها نمی‌توانند انسان‌هایی باشند که در جهت ظهور حضرت قدمی بردارند و کمکی بکنند. خودشان اسیر نفس هستند چگونه می‌توانند به این کشور خدمت بکنند؟ به اسم اینکه ‌می‌خواهند با قانون‌شکنی، با قانون‌گریزی مبارزه کنند کاندید شدند اما خودشان قانون‌شکنی کردند. هنوز رأی‌گیری تمام نشده بود، هنوز مردم پای صندوق‌های رأی بودند که اینها آمدند اعلام کردند: «خبرنگارها! بیایید! من رئیس جمهور شدم.» این دهن‌کجی به مردم بود، این پشت کردن به قانون بود، این زیر پا گذاشتن قانون بود. در کشوری که مردم پای صندوق‌های رأی آمدند و 40 میلیون رأی دادند، با اینکه نمایندگان آنها پای اکثر صندوق‌ها حضور داشتند نتوانستند کوچک‌ترین سندی ارائه بدهند که در این انتخابات تقلب شده است ولی آمدند با حیثیت این نظام، با حیثیت انقلاب، با حیثیت امام، با حیثیت اسلام بازی کردند و در بوق و کرنا دمیدند که در این انتخابات تقلب شده است! و آب به آسیاب دشمن ریختند. وزارت کشور به اینها اجازه تظاهرات نداد برخلاف قانون مردم را به خیابان‌ها کشاندند و به تظاهرات دست زدند؛ این کار کسانی بود که به اصطلاح ادعای قانون‌مداری داشتند! از آن طرف کسانی که به قدرت رسیدند دچار غرور شدند، ای کاش اینها از تاریخ عبرت می‌گرفتند! ای کاش اینها می‌آمدند می‌دیدند که آن کسانی که به خاطر قوم و خویش‌پرستی، خودپرستی و غرور راهشان را از امام و انقلاب جدا کردند به چه سرنوشتی دچار شدند و سرنوشت شیخ حسینعلی منتظری را مطالعه می‌کردند؛ سرنوشت کسی را که روزی مرد شماره 2 خوانده می‌شد مورد مطالعه قرار می‌دادند و می‌دیدند که این شخص وقتی که راهش را از مردم جدا کرد و خودخواهی و غرور او را به آن جایی کشاند که خواب امپراتوری می‌دید و فکر می‌کرد باید رهبر معظم انقلاب در دست او باشد، آلت دست او باشد نظر او را اجرا کند. وقتی دید که مقام معظم رهبری در مقابل نفسانیات تسلیم نمی‌شود و نمی‌خواهد تسلیم شود دیدید که راه خودش را جدا کرد شیوه‌ دیگری در پیش گرفت، ساز دیگری زد اما چوبش را خورد. دیدید همان کسی که در کشور مرد شماره 2 خوانده می‌شد در انتخابات مجلس پنجم یا ششم نفر سی‌ و دوم، سی و سوم قرار گرفت، دیدید که در انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم با سر و مغز زمین خورد. ای کاش اینهایی که امروز دارند دچار غرور می‌شوند و به خودپرستی و قوم و خویش‌پرستی روی می‌آورند و به نظر رهبری توجه نمی‌کنند بدانند که سرنوشت شومی در انتظار آنها است! این ملت بیدار است. این ملت آگاه است؛ میدان را برای همه‌ کسانی که ادعا دارند باز می‌کند و می‌گوید: «بفرمایید!» ولی وقتی آمدند ماهیت خودشان را بروز دادند آن وقت است که می‌بینیم مردم به آنها پشت می‌کنند و دست رد به سینه آنها می‌زنند. خیلی‌ها فکر می‌کنند دوم خرداد جریان دیگری بود؛ نه! دوم خرداد با سوم خرداد و 15 خرداد و 22 خرداد هیچ فرقی نمی‌کرد آنهایی که در جریان دوم خرداد رأی آوردند با شعار «فرزند فاضل امام» با شعار «درود بر سه سید فاطمی؛ خمینی، خامنه‌ای، خاتمی» با این‌گونه شعارها جلو آمدند مردم فکر کردند اینها کسانی هستند که پیرو خط امام هستند، دارند راه امام را دنبال می‌کنند، بنابراین به آنها رأی دادند اما وقتی که معلوم شد راه اینها راه دیگری است، شعار اینها شعار امام نیست، شعار انقلاب نیست و اینها آرمان‌های انقلاب را زیر پا می‌گذارند؛ سخن از «تشنج‌زدایی» می‌کنند! می‌گویند، «مرگ بر امریکا نگویید» مردم به اینها پشت کردند و به دنبال آن دیدیم که آنها نه در انتخابات شهرداری رأی آورند نه در انتخابات مجلس رأی آوردند نه در جریان ریاست جمهوری نظام اسلامی رأی آوردند همین 13 میلیون رأیی که این‌دفعه یکی از کاندیداها آورد برای این بود که مردم فکر می‌کردند این شخصی که 8 سال نخست‌وزیر دوران امام بوده لابد به خط امام و خط رهبری وفادار است اگر یک روز دیگری او به صحنه بیاید مسلما یکصدم آن رأی را هم نخواهد داشت و آنهایی که امروز دچار غرور شده‌اند و حرکاتی از آنها سر می‌زند که نشان می‌دهد غرور آنها را به گونه‌ای فراگرفته که فکر می‌کنند می‌توانند نظر رهبری را نادیده بگیرند باید بدانند که به سرنوشت شوم کسانی مبتلا می‌شود که قبل از آنها بودند.

من در پایان نکته‌ای را به شما عزیزان یادآوری کنم و بعد هم برای پاسخ به سؤالات آماده هستم و تقاضایی که دارم این است که برادری سؤالات را بخواند و من جواب بدهم اما نکته‌ای که در پایان باید عرض کنم این است که عزیزان من! استکبار جهانی و در رأس آن شیطان بزرگ از آن روزی که انقلاب به پیروزی رسید تا به امروز توطئه‌های مختلفی را در جهت در هم شکستن انقلاب درپیش گرفت؛ تحریم اقتصادی، جنگ تحمیلی، ترورهای داخلی، جوسازی‌ها، باندبازی‌ها، جناح‌بندی‌ها این مسائل را به صورت مبسوط و مفصل دنبال کرد اما نتیجه‌ای نگرفت آمدند ارزیابی کردند که ببینند مشکل اساسی چیست؛ به این نتیجه رسیدند که بزرگ‌ترین سدی که در مقابل توطئه اینها ایستاده مقام معظم رهبری است امروز تمام قدرتشان را به‌کار گرفتند، بودجه اختصاص دادند، نیروهای ضدانقلاب را در داخل و خارج بسیج کردند و هدفشان در هم شکستن اصل ولایت فقیه و مسئله رهبری است من فقط به عنوان اشاره چند نمونه از سخنان و برنامه‌هایشان را برای در هم شکستن اصل ولایت فقیه و دور داشتن مردم از رهبری و تضعیف رهبری خدمتتان عرض کنم: «ادوارد واشرلی» مسئول سابق شبکه جاسوسی سیا، در میزگردی اعلام کرد: «اگر نظام ولایت فقیه در ایران از هم بپاشد آنگاه می‌توان گفت جمهوری اسلامی ایران تغییر ماهیت داده است» رادیو رژیم صهیونیستی اعلام کرد: «یک اصل در قانون اساسی ایران هست که در این سال‌ها بسیار دردساز بوده و آن اصل ولایت فقیه است» «هینری پرگت» از مسئولان سابق سازمان سیا در امور ایران، که در وزارت امور خارجه امریکا کار می‌کند، در این خصوص گفت: «اگر تجدید نظرطلبان در ایران بتوانند از حریم ولایت و رهبری عبور کنند و از آن طریق ولایت فقیه را در کشتی تردید سوار کنند در آن روز بار سنگینی از دوش امریکا برداشته خواهد شد» اینها تمام قدرتشان را به‌کار گرفته‌اند که مسئله رهبری را زیر سؤال ببرند؛ هدفشان مقام معظم رهبری است. امروز تکیه‌گاه مقام معظم رهبری در این دنیای وانفسا بعد از خدا فقط به شما ملت است می‌بینیم که دست‌های مرموز، عناصر خودخواه، انحصارطلب و قدرت‌طلب با تمام قوا سعی می‌کنند که به این ندای شیطان بزرگ لبیک بگویند و مقام معظم رهبری را تضعیف کنند. امروز بزرگ‌ترین وظیفه‌ ملت این است که در مقابل این توطئه‌ها بایستند و با همه‌ قدرت پشتیبان ولی‌فقیه باشند تا این استقلالی که امروز ایران دارد، این آزادی‌ای که ایران دارد، این قدرتی که ایران دارد حفظ شود و این انقلاب انشاءالله به انقلاب حضرت مهدی(عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) پیوند بخورد. امام عزیز ما انقلاب اسلامی ایران را به‌وجود آوردند تا پایگاه و کانونی برای ظهور آن حضرت باشد و وظیفه‌ ماست که انشاءالله این انقلاب، این کانون و این پایگاه را به بهترین نحو حفظ کنیم و انشاءالله انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی(عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) متصل کنیم. من بار دیگر از شما عزیزان؛ خواهران و برادران که در این هوای گرم تحمل کردید و به عرایض من گوش دادید تشکر می‌کنم و از سروران روحانی به سهم خودم عذر می‌خواهم و آماده‌ پاسخگویی به سؤالات هستم.

مجری برنامه: بسم الله الرحمن الرحیم. اکثریت سؤالات در رابطه با سخنرانی آقای رفسنجانی هستند سؤال فرموده‌اند: دیدگاه شما نسبت به آقای هاشمی رفسنجانی به چه صورتی است؟

آقای روحانی: این آیه‌ شریفه همیشه جلوی چشم من قرار دارد: «احسب ‌الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون» آیا مردم فکر می‌کنند همین که گفتند ما ایمان آوردیم رها می‌شوند و مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟ همه‌ انسان‌ها در معرض آزمایش خدا هستند من در نجف که در خدمت امام بودم می‌دیدم امام در پایان غالب نامه‌هایی که برای اشخاص و افراد مختلف می‌نوشتند توجه داشتند که این جمله را بنویسند: «از جنابعالی برای حسن عاقبت خودم التماس دعای خیر دارم» عاقبت به خیری مسئله‌ بسیار مهمی است همه‌ ما در معرض خطر هستیم به تعبیر حضرت علی(علیه‌السلام): «والله لتغربلن غربله» همه ما را در این دیگ جوشان طبیعت انداخته‌اند و دارند زیر ورو می‌کنند تا جهنمی‌ها به درستی شناخته شوند؛ آقای هاشمی رفسنجانی سابقه‌ ممتدی در مبارزه داشتند از آن روزی که امام نهضت را آغاز کردند ایشان سر در راه امام گذاشتند مبارزه کردند، زندان رفتند، شکنجه دیدند، زجر کشیدند اما چیزی که باعث لغزش ایشان شد غروری است که ایشان را گرفت؛ شما اگر کتاب خاطرات ایشان را مطالعه کنید می‌بینید که ایشان مطالب را به گونه‌ای ذکر می‌کند که انگار ایشان به نحوی امام را هدایت می‌کرده!! راهنمایی می‌کرده!! رهنمود می‌داده!! و امام در خیلی موارد مجری نظرات ایشان بوده است!! و در مواردی که امام به نظریات ایشان توجه نمی‌کرده اشتباه پیش می‌آمده است! من اگر بخواهم وارد نکات نادرستی که در خاطرات ایشان مطرح شده بشوم بحث خیلی طولانی می‌شود اما برای شناخت ایشان خوب است که افراد خاطرات ایشان را مطالعه کنند در جای‌جای خاطرات، ایشان مطالب را به گونه‌ای ذکر می‌کند که انگار ایشان بوده که داشته نهضت اسلامی و این انقلاب را پیش می‌برده و راهنمایی می‌کرده است! در صورتی که وقتی ما نگاه می‌کنیم می‌بینیم بزرگ‌ترین اشتباهی که ایشان کرد، که جبران‌ناپذیر بود، در جریان سازمان منافقین بود؛ ایشان با همه قدرت به حمایت از سازمان منافقین برخاست، از آنها حمایت کرد و آنها را تقویت کرد، بهترین جوانان مسلمان را تشویق کرد که به سازمان بپیوندند و در مقابل نظر امام ایستاد. من یادم است که در سال 1354 آقای هاشمی رفسنجانی را در لبنان دیدم هم ایشان با لباس شخصی بود هم من با لباس عربی؛ با چفیه و دشداشه و عینک دودی بودم؛ لبنان محیطی جاسوسی بود جاسوس‌های شاه در آنجا قوی بودند اگر با لباس روحانی می‌رفتم در خطر بودم هر وقت به لبنان می‌رفتم تا کتابی چاپ کنم یا در آنجا کاری داشتم با لباس مبدل می‌رفتم. ایشان من را نشناخت، من ایشان را شناختم و بعد از 10 سال که همدیگر را ندیده بودیم با هم خوش و بش و حال و احوال کردیم بعد ایشان گفتند: «من [به] نجف رفته بودم خدمت امام رسیدم به امام عرض کردم: من پارسال هم به قصد آمدن به نجف از ایران بیرون آمدم ولی نتوانستم ویزای عراقی بگیرم و امسال موفق شدم ویزای عراقی گرفتم و برای ملاقات شما آمدم پارسال به یک قصد آمدم امسال به قصد دیگری آمدم، پارسال ...» یعنی در سال 1353 «آمدم که از شما در حمایت از سازمان مجاهدین خلق اعلامیه بگیرم و امسال آمدم بگویم ما اشتباه ‌کرده بودیم شما درست می‌فرمودید» حالا سال 53 سالی بود که سازمان منافقین تغییر ایدئولوژی داده، ماهیتش را برملا گردیده، بسیاری از آنان، کمونیست شده‌اند، بچه‌مسلمان‌ها را کشته‌اند، آن جنایات را کرده‌اند؛ خب این زندگی سیاسی‌ ایشان بوده است با این اشتباهات آشکار و فاحش خود را در حد امام می‌نمایانند و داعیه رهبری دارد، لیکن می‌بینیم امام در نجف غریب بود، تنها بود، راه ارتباط با ایران قطع بود، شاه و صدام بر سر اروندرود با هم اختلاف داشتند، به کلی مرزها را بسته بودند سال‌ها حتی یک ایرانی نتوانست به عراق بیاید در چنین شرایطی وقتی که نمایندگان سازمان منافقین آمدند با امام ملاقات کردند علی‌رغم اینکه از آقای هاشمی رفسنجانی، آقای منتظری، آقای طالقانی [و] از علمای دیگر نامه‌هایی در جهت تأیید خود آورده بودند امام گفت: «من به این نامه‌ها کار ندارم خودم باید شما را بشناسم» چند جلسه که با اینها حرف زد فهمید اینها منحرف هستند و اینها را تأیید نکرد ولی می‌بینیم که آقای هاشمی با تأیید اینها بزرگ‌ترین ظلم را به نسل جوان کرد که بهترین جوان‌های ما با تشویق او به سازمان پیوستند و نفله شدند؛ خب ایشان با این وضع می‌آید در خاطراتش به گونه‌ای خاطره‌بافی می‌کند که انگار او بوده که امام را هدایت و راهنمایی می‌کرده است! این روحیه خودخواهی کار دستش داد بعد از امام ایشان فکر می‌کرد که یک امپراتوری اسلامی در ایران به رهبری او تشکیل می‌شود، به ظاهر مقام معظم رهبری، رهبر است ولی مقام معظم رهبری هم حتما باید نظریات او را اعمال کند و دنباله‌رو نظریات او باشد الان ببینید وقتی صحبت می‌کند چه می‌گوید؛ می‌گوید: «50 سال است من با مقام معظم رهبری رفیقم» یعنی چی؟ امروز او رهبر است شما باید بگویید «من پیروم. بر من واجب است که مطیع ایشان باشم امر ایشان را اطاعت بکنم» ما 50 سال است با هم رفیق هستیم یعنی چی؟ خود این جمله نشان می‌دهد که طرف به اصل ولایت فقیه پایبند نیست غرور او را به حدی گرفته که دارد به گونه‌ای دیگر حرکت می‌کند تمام این مصیبت‌هایی که در جریان انتخابات بر سر این کشور آمد از آن نامه‌ سرگشاده‌ای بود که ایشان نوشت؛ جرقه را از آنجا زد، آتش نفاق و اختلاف را از آنجا روشن کرد و نسل جوان و مردم را به جان هم انداخت بعد حالا می‌آید دلسوزی می‌کند؟ می‌آید می‌گوید جنگ قدرت نیست؟ می‌آید می‌گوید چرا باید اختلاف باشد؟ دعوت به وحدت می‌کند؟ اگر می‌خواهد دعوت به وحدت بکند اول باید از آن نامه توبه کند [باید] بگوید «آن نامه خیانت بود من از آن نامه پشیمان هستم بعد هم بگوید پیرو رهبر هستم اطاعت از رهبری بر من و همه ملت واجب است»؛ «50 سال [است] با هم رفیقیم» یعنی چی؟ این نشان می‌دهد طرف دارد چه راهی می‌رود و چه کار می‌کند تمام این مشکلات از همان قدرت‌طلبی و خودخواهی منشأ می‌گیرد [از] قوم و خویش‌پرستی منشأ می‌گیرد این آقا‌زاده‌ها او را به روز سیاه نشاندند و نفهمید. ای کاش او از سرنوشت آقای منتظری عبرت می‌گرفت! دید آقای منتظری خودش را قربانی مهدی هاشمی کرد؛ امام، انقلاب، ایمان [و] خدا را به خاطر مهدی هاشمی قربانی کرد متأسفانه ایشان هم همین راه را رفت انگار ایشان هم دارد قربانی مهدی هاشمی خودش می‌شود در هر صورت مشکل ایشان گسترده‌تر از این است که من بتوانم در چند دقیقه‌ای که در خدمت شما هستم واقعیت‌ها را بیان کنم، بگذریم.

- : خیلی ممنون! حاج آقا اکثر سؤالاتی را که در رابطه با آقای رفسنجانی بود جوابگو بودند فقط یک سؤال است؛ حاج آقا! با توجه به مطالبی که فرمودید و با اینکه معلوم بود آقای رفسنجانی در نماز جمعه چه می‌خواهند بگویند چرا باز هم اجازه داده شد که ایشان خطبه‌های نماز جمعه را بخوانند و چرا مقام معظم رهبری با این شناختی که از هاشمی رفسنجانی دارند ایشان را از ریاست مجمع تشخیص مصلحت عزل نمی‌کنند؟

آقای روحانی: مقام معظم رهبری چون واقعا راه امام، انبیای خدا و بزرگان اسلام را دنبال می‌کنند و رحمت‌للعالمین هستند در حقیقت تا آنجایی که امکان دارد نمی‌خواهند کسانی را که خدمتگزار اسلام بودند، در مبارزه بودند، در سنگر انقلاب بودند از دست بدهند؛ همان روشی که خود امام در مقابل آقای منتظری داشتند؛ شما نمی‌دانید امام چه خون جگری خوردند، چه سال‌هایی تلاش کردند... شما اگر رنجنامه حجت‌الاسلام و‌المسلمین آسید احمد خمینی(رحمت‌الله علیه) را مطالعه کنید می‌بینید که امام چه کشیدند؛ تا آنجایی که توانستند سعی کردند آقای منتظری را هدایت کنند، اصلاح کنند، نگذارند از دست برود من یادم هست که وقتی آقای شریعتمداری در مقابل انقلاب به کارشکنی‌ها و آن‌گونه مسائل دست زده بود یادم است که امام خیلی تلاش کردند که نگذارند آقای شریعتمداری سقوط کند، بی‌آبرو شود، اعتبارش را از دست بدهد، در [میان] مردم پرستیژش از بین برود؛ در مورد آقای منتظری هم همین وضع بود ولی امام به آن نتیجه رسیدند که راهی جز اینکه او را کنار بزنند نیست. آن روزی که امام [فرمان] عزل آقای منتظری را نوشتند سه بار گریه کردند؛ آن امام عظیم‌الشأن قدرتمندی که وقتی که خبر شهادت پسرش، حاج آقا مصطفی، به او رسید خم به ابرو نیاورد، در مقابل آن مصیبت بزرگ مقاومت کرد، آه نگفت، اشک در چشمش نیامد ما دیدیم که در جریان آقای منتظری سه بار گریه کردند؛ برای امام شوخی نبود که شخصیتی مثل آقای منتظری با‌ آن سوابق، با آن زحمات، با آن رنج‌هایی که کشیده به آن روز مبتلا بشود الان مقام معظم رهبری هم همین مشکل را دارند خدا می‌داند که با چه خون جگری دارند با این مسائل مواجه می‌شوند. تمام تلاششان این است که نگذارند این شخصیت‌ها با آن سوابق مبارزاتی سقوط کنند؛ این وظیفه اسلامی و رسالت الهی ایشان است پیامبران الهی برای این مبعوث شدند که انسان‌ها را از لجنزار نجات بدهند مقام معظم رهبری نمی‌خواهند کاری بکنند که این شخص، با آن سوابق، به لجنزاری فرو غلطد که دیگر راه نجاتی برای او نباشد تمام تلاششان این است که حتی‌الامکان ایشان را حفظ کنند و از این گمراهی و منجلاب نجات بدهند؛ امیدواریم که چنین باشد.

- : فرموده‌اند که در قسمت خواهران از سخنان سرکار عالی برداشت شده است که منظور از کسانی که دچار غرور شده‌اند که در کلام شما آمد آقای احمدی‌نژاد هم هست. آیا به نظر شما آقای احمدی‌نژاد نیز مصداق این نکته هست؟

آقای روحانی: همچنان که عرض کردم متأسفانه از آقای احمدی‌نژاد انتظار نبود که به این مردم خون ‌جگر بدهد [و] دلشان را بشکند [مردمی] که با امیدی به او رأی دادند و تلاش کردند که او را به عنوان کسی که وفادار به اصل ولایت فقیه است، وفادار به آرمان‌های امام است در سر قدرت نگهدارند؛ آقای احمدی‌نژاد دید که جناب آقای مشایی با آن موضع‌گیری‌های مخالف اسلام و انقلاب در [میان] مردم منفور شد، مردم نسبت به او نظر منفی داشتند، به شدت نسبت به او متنفر بودند، گماشتن او به عنوان معاون اول رئیس جمهور نوعی دهن‌کجی به مردم بود. از او انتظار نمی‌رفت که به جای اینکه به مردم بگوید «دست شما درد نکند» این‌جوری به مردم جفا کند و این شخصی را که مردم از او نفرت دارند به عنوان معاون اول تعیین کند. بعد در 27 تیرماه گذشته مقام معظم رهبری یادداشتی [به او] دادند که: «انتصاب او به این مقام نه به صلاح شما و نه به صلاح دولت است و باعث اختلاف است» این‌قدر به این نامه اعتنا نکرد تا چند شب قبل این نامه از تلویزیون پخش شد. وقتی از تلویزیون پخش شد تازه آمد به جای اینکه از این تأخیر عذرخواهی کند به صورت بسیار زننده‌ای با دو کلمه خطاب به مقام معظم رهبری که «بله، نظر شما اجرا شد» به اصطلاح پاسخ داد!، اینها واقعا نشان‌دهنده‌ خطر است یعنی او فکر می‌کند مردم این 24 میلیون رأی را به او دادند؛ مردم وقتی دیدند او پیرو ولی‌فقیه است، وفادار به آرمان‌های امام است، اهداف امام را دنبال می‌کند [و] در مقابل استکبار جهانی ایستاده است به او رأی دادند. اگر این روش ناپسند و قوم و خویش‌پروری [او] ادامه پیدا کند این 4 سال می‌گذرد اما به قول معروف می‌گویند: «زمستان می‌رود و روسیاهی به زغال می‌ماند» آیا آقای احمدی‌نژاد بعد از این مرحله دیگر می‌تواند در مجلس [یا] در مقام [دیگری] کاندید شود؟ یا اینکه به سرنوشت کسانی دچار می‌شود که قبل از او دچار شدند؟ خوب است که ایشان از سرنوشت آقای هاشمی‌رفسنجانی عبرت بگیرد، تادیر نشده خودش را اصلاح کند و برگردد؛ این مردم بیدار هستند، در خط امام هستند، در خط انقلاب هستند [و] به انقلابشان، به ایمانشان، به رهبرشان وفادار هستند. همچنان که عرض کردم [مردم] همه را در میدان آزمایش می‌آورند اگر دیدند اینها واقعا از امتحان سربلند بیرون آمدند مردم در خدمت آنها هستند و نسبت به آنها وفادار می‌مانند اگر دیدند راه دیگری در پیش گرفتند طبیعتا مردم هم راه دیگری در پیش می‌گیرند.

- : امام گویا در بیانیه‌ای که در رابطه با کشتار حجاج و قطعنامه 598 منتشر کردند دلایلی برای قبول قطعنامه داشتند که در آن بیانیه اعلام کردند [دلایل خود را] در آینده بیان می‌کنند؛ آیا بیان کردند؟ آن دلایل چه بود؟

آقای روحانی: این تعبیر را ظاهرا نداشتند که «بعدا دلایل را ذکر می‌کنند» [گفتند]: « واقعیت‌ها بعدا روشن خواهد شد». نگفته بودند که من دلایل را ذکر می‌کنم فقط به این مضمون بود که علت پذیرفتن قطعنامه منوط به مسائلی بود که بعدا در تاریخ روشن خواهد شد.

- : حاج آقا! فرموده‌اند که: امام خمینی با توجه به اینکه زادگاهشان در خمین بود در زمانی که زنده بودند نسبت به خمین دید منفی داشتند امام خمینی گفته‌اند: «اگر دولت شاه به جای اینکه من را به ترکیه تبعید کند به خمین تبعید می‌کرد شاید من بیشتر زجر می‌کشیدم» آیا این واقعیت دارد و نظر امام خمینی نسبت به خمین منفی بود یا نه؟

آقای روحانی: این هم باز از همان شایعاتی است که من فکر می‌کنم برای اینکه مردم مؤمن، متعهد، انقلابی و وفادار خمین را به نحوی دلسرد سازند این‌گونه شایعات را می‌بافند امام نسبت به خمین، وطن عزیز خودش، خیلی علاقه داشت. بعد از انقلاب [وقتی] روزنامه‌ها می‌خواستند در سالگرد شهادت فرزند عزیز ایشان، حاج آقا مصطفی، مطلبی بنویسند امام دستور دادند: «این کار را نکنید!» دوست نداشت که نسبت به فرزندانش از طرف او حرفی زده شود و تأییدی شود [درمورد] خمین [هم] چون [آن را] شهر خودش می‌دانست، اهالی خمین را عزیزان خودش می‌دانست، وابسته به خودش می‌دانست نمی‌خواست از خمین نامی بیاورد [یا] از اهالی خمین سخن بگوید که حاکی از مثلا مسائل ناسیونالیستی و نژادی باشد؛ امام از این مسائل به شدت دوری می‌گزید خود اینکه امام حاضر نشد از خمین نام بیاورد و از خمینی‌ها سخنی بگوید نشان می‌دهد که به خمینی‌ها علاقه‌مند بود؛ آنها را عزیزان خودش می‌دانست، وابسته به خودش می‌دانست به همان نحوی که از فرزند عزیزش، حاج آقا مصطفی، در تمام دوران بعد از انقلاب [سخنی‌ نگفت و] فقط بعد از شهادت ایشان گفت: «از الطاف خفیه الهی بود» [و از آن روز] تا روزی که چشم از جهان فرو بست هیچ‌گاه حاضر نشد از آن فرزند عزیز، از آن عالم مجتهد یادی بکند و حرفی بزند برای اینکه وابسته به خودش بود. یادم است امام در پاسخ به پیام تسلیت یاسر عرفات نوشته بود: «ما مصائبی داریم که باید از مسائل شخصی به طور کلی اغماض کنیم و مسائل شخصی را نادیده بگیریم» قهرا مسئله خمین هم همین بود آن ارتباطی که بین امام و مردم خمین بود اقتضا می کرد که امام یادی از آنها نکند [و] اسمی از آنها نیاورد که مسئله خودخواهی، قوم و خویش‌پروری، نژادپرستی و ناسیونالیسم مطرح نباشد.

- : سه سؤال دیگر باقی مانده که آنها را عرض می‌کنم اگر امام خمینی با بنی‌صدر مخالف بوده و از ماهیت او خبر داشت چرا مسئولیت فرماندهی کل قوا را برعهده او گذاشت؟

آقای روحانی: این هم احترام به افکار مردم بود وقتی که آقای بنی‌صدر از طرف مردم به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد امام هم با احترام به افکار مردم، هم رأی مردم را تنفیذ کرد هم فرماندهی کل قوا را به او داد و در مورد او هم باز امام همان روشی [را] که در مورد آقای منتظری داشت دنبال کرد؛ تلاش زیادی کرد که نگذارد بنی‌صدر هم به لجنزار گمراهی سقوط بکند، تلاش کرد او را نجات بدهد او را اصلاح کند، او را به راه بیاورد واین روشی است که از مردان خدا انتظار می‌رود.

- : و آخرین سؤال هم فرمودند که اگر جنابعالی جهت عضویت در کابینه دولت دهم دعوت شوید آیا قادر به همکاری با آقای احمدی‌نژاد هستید؟

آقای روحانی: من آماده همکاری با هیچ کس نیستم من در نجف عهد و پیمانی با امام بستم که تاریخ انقلاب را بنویسم و به همین دلیل هم از آن روزی که انقلاب پیروز شد تا لحظه‌ای که در خدمتتان هستم به این عهد و پیمان وفادار مانده‌ام و جز نگارش تاریخ و تحقیق در زمینه مسائل تاریخی هیچ مسئولیتی نپذیرفته‌ام و امیدوارم که در آینده هم از این امتحان سربلند بیرون بیایم ولی اگر یک چنین مسئولیت و رسالتی نداشتم و می‌خواستم کار اجرایی بپذیرم مسلما اگر الان در کابینه آقای احمدی‌نژاد بودم هم استعفا داده بودم و مسلما اگر نبودم هم [چنین مسئولیتی] را از این به بعد نمی‌پذیرفتم.

- : تشکر می‌کنم.

- : فرموده‌اند که: با عرض سلام و تشکر از شما، بعد از انقلاب بر اثر توطئه منافقان افراد خالص و مخلص کشور که 72 تن بودند به شهادت رسیدند که از جمله آنها آیت‌الله بهشتی بود حالا برای کشور ما در مقابل [نامفهوم] قانون‌ها و تورم بی‌حد و حساب چه تصمیمی گرفته‌اند؟

آقای روحانی: من مسئولیت اجرایی برعهده ندارم که از من این سؤال‌ها [پرسیده] شود این باید از مسئولان پرسیده شود البته من فقط نکته‌ای را در خدمت عزیزان عرض کنم؛ تا آنجایی که من دستی از دور بر آتش دارم و مسائل را دنبال می‌کنم مسئولان مملکتی ما خائن نیستند درست است هرکدام از انسان‌ها خطاهایی دارد، لغزش‌هایی دارد، اشتباهاتی دارد، غرور دارد، نفسانیات دارد و همین باعث می‌شود که دچار این مشکلات بشود، این باندبازی‌ها و این جناح‌بندی‌هایی که وجود دارد به ما واقعا لطمه زده؛ این چپ، راست، اصولگرا، اصلاح‌طلب، محافظه‌کار، چیزهایی هستند که از خارج [برای ما] به ارمغان آمده. آن وحدتی که امام می‌خواست که همه در زیر پرچم توحید با هم متحد و همراه باشند متأسفانه آسیب دیده ولی نکته‌ای که هست این است که تمام تلاش مسئولان مملکتی، خدمت است و کوشش می‌کنند که بتوانند مشکلات مردم را حل بکنند و کار را پیش ببرند نه نعوذبالله مثل دوران طاغوت و زمان شاه دنبال عیش و نوش و عیاشی و ولنگاری در کاخ‌های آن‌گونه‌ای هستند نه دنبال پول جمع کردن و در بانک‌های خارج انباشتن [هستند]، هیچ‌کدام از اینها یک قران در بانک‌های خارجی ندارند، به خارج راهی هم ندارند، و در خارج جایی هم ندارند اما مشکلات زیاد است و مشکلات مملکت واقعا کمرشکن هست و تلاش زیادی برای آنها می‌شود انصافا کار زیادی هم شده اگر فرصت بود من یک آمار و ارقامی از کارهای عظیمی [را] که در این کشور صورت گرفته شده [که] در سیصد سال گذشته تاکنون سابقه نداشته برای شما بیان می‌کردم در هر صورت علی‌رغم ضعف‌ها، لغزش‌ها، خطاها، باندبازی‌ها، جناح‌بندی‌ها و مشکلاتی که هست مسئولان مملکت ما در خدمت مردم هستند و در جهت خدمت به مردم حرکت می‌کنند امیدوارم که خدا کمکشان کند و دعای خیر شما انشاء‌الله باعث بشود که مشکلات حل بشوند.

- : از حاج آقای روحانی تشکر می‌کنم که با صراحت کامل به سؤالات ما پاسخگو بودند. خود حاج آقا فرموده بودند: «سؤالات را بدون کوچک‌ترین سانسوری بخوانید» و ما هم سؤالات را بدون سانسور خواندیم. برای تعجیل در ظهور آقا امام زمان صلوات.

نامه حمید روحانی در پاسخ به هاشمی رفسنجانی(بعد از جواب هاشمی)

منبع: ایرنا

به گزارش ایرنا به نقل از روابط عمومی بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر، متن کامل نامه حجت‌الاسلام سید حمید روحانی در پاسخ به اظهارات اکبر هاشمی رفسنجانی به شرح زیر است:


حجت‌الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی
با سلام
نامه منتسب به دفتر جنابعالی را، پیش از آنکه به دستم برسد در برخی از روزنامه‌های گمنام، مطالعه کردم. از آنجا که می‌دانم این نامه اگر به قلم جنابعالی نباشد، بی‌تردید زیر نظر شما نگارش یافته است، رخصت می‌خواهم پاسخ را خطاب به شما بنگارم و پیش از پرداختن به پاسخ، باید عرض کنم ای کاش شرایط به گونه‌ای بود که می‌توانستم در برابر این نامه سکوت می‌کردم و آن را بی‌ پاسخ می‌گذاشتم تا به جریان‌های اختلاف برانگیز کشیده نشوم اما چه کنم که سکوت من مایه گستاخی بیشتر دشمنان می‌شود و آنان را بیش از پیش جری ‌تر می‌کند و به انقلاب، اسلام، امام و رهبر مظلوم و مقاوم ملت ایران آسیب می‌رساند و چه بسا تاریخ را نیز خدشه‌دار سازد و ناحق را حق بنمایاند و حق را باطل جلوه دهد. درباره این نامه و برخی از مطالب آن یادآوری نکاتی بایسته است:
1ـ‌ انتظار این بود که در پاسخ مطالب و مسایلی که در سخنرانی اینجانب در شهرستان خمین آمده است، به موضوعاتی می‌پرداختید که جنبه اصولی و ریشه‌ای دارد و روشن شدن آن می‌تواند در دیدگاه و داوری ملت ایران نسبت به جنابعالی تأثیر بسزایی داشته باشد. در سخنرانی اینجانب در مورد نامه سرگشاده سرکار عالی به مقام معظم رهبری (اطال الله عمره) به این نکته اشاره شده است که "تمام مصیبت‌هایی که در جریان انتخابات و پس از انتخابات بر سر این کشور آمد از آن نامه سرگشاده بود که آتش نفاق و اختلاف را روشن کرد و نسل جوان و مردم را به جان هم انداخت. " در آن سخنرانی به برخی از تحریف‌گری‌هایی که در کتاب خاطرات آن‌جناب به چشم می‌خورد نیز اشاره شده است. بی‌تردید آن نادرستی‌ها در کتاب خاطرات شما مایه تاسف و نگرانی "قاطبه دلسوزان انقلاب اسلامی " و علاقه‌مندان به حضرت امام (سلام الله علیه) می‌باشد و این دغدغه را ایجاد می‌کند که "هنوز بیش از سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته است " مبادا "منافع زودگذر باندی "، شخصی و دنیوی، دانسته و ندانسته مایه دستبرد به واقعیت‌های تاریخی شود و اعتبار خاطره‌نگاری و تاریخ‌نویسی را به زیر سوال برد. هر چند طی سال‌های گذشته بسیاری از کتاب‌هایی که به نام "خاطرات " و تاریخ انقلاب به بازار آمده و می‌آید آکنده از خطا و اشتباه و بعضاً دروغ و تحریف و وارونه ‌نویسی و خلاف‌ گویی می‌باشد و بار دیگر ژرف‌ نگری و آینده‌ بینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام عزیز را نمایان می‌سازد که هنوز انقلاب اسلامی به پیروزی نــرسیده بود هشدار داد:
"... لازم است برای بیداری نسل‌های آینده و جلوگیری از غلط ‌نویسی مغرضان، نویسندگــان متعهد با دقت تمام به بررسی دقیق تاریخ این نهضت اسلامی بپردازند ... ما که هنوز در قید حیات هستیم و مسایل جاری ایران را که در پیش چشم همه ما به روشنی اتفاق افتاده است دنبال می‌کنیم، فرصت‌طلبان و منفعت ‌پیشگانی را می‌بینیم که با قلم و بیان و بدون هراس از هر گونه رسوایی، مسایل دینی و نهضت اسلامی را برخلاف واقع جلوه می‌دهند ... و شکی نیست که این نوشته جات بی‌اساس به اسم تاریخ در نسل‌های آینده آثار ناگواری دارد ... امروز قلم‌های مسموم درصدد تحریف واقعیات هستند، باید نویسندگان امین این قلم‌ها را بشکنند ... " ( صحیفه امام، ج 3، ص 434 )
جنابعالی به جای پاسخگویی به پرسش‌ها، شبهه‌ ها و نگرانی‌هایی که نامه سرگشاده و خاطره‌ نویسی‌های بعضاً نا آراسته شما در میان مردم پدید آورده است، روی برخی مسایل ناچیز انگشت گذاشته‌اید و از اینکه در سخنان من آمده است: "در انتخابات ریاست جمهوری نهم با سر و مغز زمین خورده " خــرده گرفته‌اید که قبول دارم باید از جمله مناسب‌تری استفاده می‌شد، مانند شکست خورد و یا به تعبیر فوتبالیست‌ها "قدرت را به حریف واگذار کرد "! و... در هر صورت از این بابت پوزش می‌خواهم لیکن این نکته را نتوان نادیده گرفت که با "سابقه ذهنی جامعه از حجت‌الاسلام " هـاشمی بهرمانی، به عنوان "یار امام و رهبری " برازنده و ارزنده نباشد به گونه‌ای موضع‌گیری کند که در میان مردم چنین وانمود شود که به ولایت و رهبری پشت کــرده و در صف نامحرمان ایستاده است. آن نامه سرگشاده با آن اولتیماتوم سخیف :
سرچشمه شاید گرفتن به بیل چوپر شد نشاید گرفتن به پیل
اگر از سوی تکنوکرات‌ها و لیبرال‌های معاند و مغرض (که امروز به دروغ سنگ آقــای هاشمی را به سینه می‌زنند) و اپوزیسیون نظام، منتشر می‌شد ، هضم آن برای دوستان و دوست داران انقلاب آسان بود، اما بالا زدن آستین همت توسط بعضی برای برآورده کردن آرزوی محال دور کردن مردم از ولایت و اعلان جنگ نیمه ‌رسمی به مقام معظم رهبری، از سوی کسانی که داعیه "ارادت به شخصیت حقوقی و حقیقی ولایت " دارند "از تناقض‌های عجیب و غریب روزگار است " !
2ـ شما در نامه خود به "ذوق‌زدگی بعضی از خبرگزاری‌ها و روزنامه‌های ریز و درشت " از سخنان من اشاره کرده و آن را به اصطلاح ملاک نادرستی آن سخنان دانسته اید !!؟ باید دانست " ذوق زدگی " یا استقبال از گفتار من از سوی برخی از نیروهای خودی شگفت‌آور و ناروا نیست لیکن "ذوق زدگی " رسانه‌های غربی و سازمان‌های جاسوسی بین‌المللی و محافل صهیونیستی و قدرت‌های استکباری از نامه و سخنرانی‌های سرگشاده جنابعالی زنگ خطر را به صدا درمی‌آورد؛ آیا می‌دانید نامه سرگشاده شما چه خون جگری برای دلسوزان انقلاب و رهروان راستین راه امام به همراه داشت و اشک‌هایشان را جاری ساخت؟ آیا می‌دانید دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی از آن نامه سرگشاده چه شادی‌ها کردند و چه سر و صداهایی در دنیا بر پا کردند و چه تبلیغات زهرآگین و ناهنجاری بر ضد مقام معظم رهبری به راه انداختند ؟!
آقای هاشمی !
"باور این جمله به نقل از شما در رسانه‌ها سخت است " که: " جمهوری اسلامی حمایت مردم را از دست داده است "!! (گاردین سایت بی بی سی، 27 / تیرماه / 88 ) آیا می دانید که استکبار جهانی و در رأس آن شیطان بزرگ اگر روزی این دروغ را باور کنند که "جمهوری اسلامی حمایت مردم را از دست داده است " در یورش به ایران درنگ نمی‌کنند ؟ آیا این گونه سیاه‌نمایی‌ها آب به آسیاب دشمن نمی‌ریزد؟ و دشمن را به طمع نمی‌اندازد؟
3ـ نوشته‌اید "... به خـاطر دستمالی، قیصریه را به آتش نکشید "!!؟ کاش توضیح می‌دادید که منظورتان از "دستمالی " که به خــاطــر آن ممکن است "قیصریه را به آتش بکشم " چــه می‌باشد؟ شما خوب می دانید که من در درازای 30 سال که از انقلاب اسلامی می‌گذرد ، به رغم اینکه زمینه به دست آوردن پست و مقـــام برای من فراهم بود، هیچ مسئولیتی نپذیرفتم و دنبال قدرت ندویدم؛ من نیز می‌توانستم وکیل، وزیر، سفیر و ... شوم لیکن این کار را نکردم چون مسئولیتی مقدس‌تر ، ارزشمندتر و مهم‌تر بر دوش دارم؛ رسالت مقدس تدوین تاریخ، رویارویی با تحریف‌ گری‌ها و پاسداری از خط امام، بزرگ‌ ترین مسئولیتی است که بر دوش من سنگینی می‌کند که انجام آن را با سخت کوشی، پایداری و استواری دنبال می‌کنم. من بــرای اینکه به مجلس شورای اسلامی راه یابم و مثلاً رییس مجلس شوم به آب و آتش نــزدم، من بــرای اینکه رییس جمهور شوم، گریه نکردم و صحنه ساختگی تدارک ندیدم و مشتی بازیگر و هنرپیشه را گـرد نیاوردم تا هنرنمایی کنم و صحنه‌هایی دور از شأن یک روحانی باسابقه خلق کنم. من بر سر دنیا و مشتهیات دنیوی با کسی سرجنگ ندارم؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی با اینکه حاصل عمرم بود و جوانیم را روی آن گذاشته بودم، آن گاه که به راه ناصواب رفت برای اینکه "به خاطر دستمالی قیصریه را به آتش نکشم " از حق خود چشم پوشیدم و بی سر و صدا از آن جدا شدم و دوری گزیدم و "عطای آن را به لقایش بخشیدم "؛ من برای اینکه وام دار هیچ گروه، مقام و شخصی نباشم با زندگی طلبگی ساختم، ساده‌زیستی پیشه کردم، و افتخار می‌کنم که سنگی روی سنگ نگذاشتم و سرمایه‌ای نیندوختم. من برآنم که دریابم نظـر جنابعالی از اینکه "به خاطر دستمالی قیصریه را به آتش نکشید " چه می‌باشد و این "دستمال " ناقابل چیست که من از آن بی‌ خبر و بیگانه‌ام.
اگر دفاع از کیان روحانیت، خط امام و رهبری و پاسداری از آرمان‌های انقلاب اسلامی و رویارویی با تحریف ‌گری‌هـا و دروغ‌ پردازی‌ها از دید جنابعالی "دستمالی " است که نبایستی "به خاطر آن قیصریه را به آتش کشید " باید بگویم زهی تأسف.
"این تأسف موقعی عمیق‌ تر می‌شود که بدون عبرت گرفتن از حـوادث دو قرن اخیر، به ویژه حوادث پس از مشروطه، به عنوان یک فرد روحانی، خواسته یا ناخواسته توطئه شوم اسلام‌ستیزی و ولایت ‌گریزی و القای اتهام به رهبری را در یک نامه "کاملاً احساسی " و غرض‌ مندانه "تسهیل نمایید "!
4ـ جنابعالی در این نامه از پروژه "هاشمی ستیزی " و "روحانیت ستیزی " خبر داده‌اید و این دو جریان را به هم ارتباط داده‌اید؛ انگار هر گونه خرده ‌گیری و انتقاد از جناب هاشمی مساوی با "روحانیت‌ستیزی است "!!؛ اولاً بایسته است توضیح می‌دادید که آقای هـاشمی رفسنجانی امروز چه ویژگی‌ها و برجستگی‌هایی دارند که دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی از آن احساس خطر می‌کنند که به "هاشمی ستیزی " برخاسته‌اند؟! آیا به نظر جنابعالی همانگونه که دشمن از خط امام وحشت دارد و دیر زمانیست توطئه امام ‌زدایی را در دست اقدام دارد، امروز از خط هاشمی رفسنجانی نیز اندیشناک است و بر آن است که آن خط خطرناک برای جهانخــواران را از میان ببرد؟ راستی این "خط برجسته و آراسته هاشمی " چرا و چگونه تا این پایه نادیدنی و پنهان است که ملت ایران به رغم رشد و آگاهی والا نتوانسته‌اند به آن پی ببرند، و تنها استکبار جهانی و دشمنان درون ‌مرزی و برون‌مرزی اسلام از آن آگــاهی یافته‌اند؟! در خور نگرش است که امروز قلم به مزدانی که با امام و آرمان‌های انقلاب اسلامی سر ناسازگاری دارند و بر آنند خط و راه و اندیشه امام را به موزه تاریخ بسپارند، از خطـر "هاشمی ستیزی " اظهار نگرانی می کنند و هشدار می دهند؟!
ثانیاً می‌دانیم و می‌دانید که جامعه روحانیت و پایه‌های استوار آن هیچ گاه وابسته به فرد نیست؛ رفتن یک فـرد یا سقوط فرد دیگر نمی‌تواند ارکان روحانیت را متزلزل سازد، چنانکه سقوط آقای سید کاظم شریعتمداری با آن دبدبه و کبکبه و بیرون رفتن آقای منتظری از صف طلایه‌ داران انقلاب اسلامی با آن پیشینه درخشان و انقلابی، نتوانست به کیان روحانیت آسیب برساند و زمینه را برای توطئه "روحانیت‌ستیزی " هموار سازد . اگر بنا بود اساس روحانیت وابسته به فرد باشد، بی‌ تردید تاکنون ارکان جامعه روحانیت فرو پاشیده و از میان رفته بود و آثاری از آن نمانده بود تا تداوم آن به وجود آقای هاشمی بستگی داشته باشد.
ثالثاً آنچه امروز مایه دغدغه و نگرانی جنابعالی شده است، اینجانب از زمان‌های دور آن را دریافته و خطر آن را طی مصاحبه‌ای به شکل غیر مستقیم به شما گوشزد کردم، و طی مصاحبه‌ای با خبرنگار جهان‌نیوز در تاریخ 17/شهریور/1386 یادآور شدم:
... امیدوارم که آقای هاشمی نسبت به اطرافیان خودشان مقداری هوشیار باشند که عوامل مرموز باعث ایجاد مشکل برای ایشان نشوند... آنچه مایه نگرانی است، این است که شخصیت‌های روحانی ما بر اثر یک سلسله موضع‌گیری‌های نابجا و ادعاهای ناروا و اغراق‌آمیز به زیر سؤال بروند و زحمات طولانی آنها در مبارزه به هدر برود.
رابعاً این اعمال و رفتار و گفتار و کـردار شخصیت‌ها و چهره‌هاست که مایه سقوط یا صعود آنان می‌شود. این سناریوی زننده و فیلم انتخاباتی شکننده جناب هاشمی رفسنجانی با کارگردانی سازنده فیلم مارمولک است که زمینه هاشمی‌ستیزی را هموار می‌کند. این کارهای سوال‌برانگیز آقازاده‌ها و نورچشمی‌ها، به ویژه کردار نامناسب و زننده صبیه جناب آقای هاشمی است که مایه بی‌آبرویی و بی ‌اعتباری ایشان در میان جامعه می‌شود.
بزرگ ‌ترین خطر برای انسان آن است که به دست خود زمینه سقوط خود را فراهم کند لیکن نتواند دریابد که مشکل کار کجاست و چه عواملی مایه آسیب‌پذیری او شده است و دیگران را مقصر ببیند. باید دانست مردم امروز با نسل‌های گذشته تفاوت کلی دارند؛ مردم امروز رشد یافته ، آزموده، ورزیده، سیاستمدار، آدم‌شناس و آگاه و دانا می‌باشند و بیراهه‌ پویی‌ها، کژاندیشی‌ها و نامردمی‌ها را به درستی در می‌یابند و بر نمی‌تابند؛ از این رو، سره را از ناسره به خوبی باز می‌شناسند و در برابر ناراستی‌ها و بی ‌مبالاتی ها بی ‌درنگ موضع می‌گیرند و دست رد بر سینه نامحرمان می زنند. این روزها اینجا و آنجا زمزمه‌هایی شنیده می شود که بله ؛ "دست‌هایی در کار است که یاران امام را از صحنه حذف کند و به یاران امام اهانت می‌شود " باید دانست آنهایی که به راستی در خط امام‌اند و راه امام را دنبال می‌کنند در دل و جان مردم جا دارند. ملت ایران همانگونه که به امام عشق می‌ورزند، یاران امام را نیز با دل و جـان ارج می‌نهند لیکن برخی از یاران نایار "سربازان متمردی‌اند " که سنگر را رها کرده از صحنه گریخته‌اند و یا به سنگر عناصر ضد انقلاب پناه برده‌اند. مردم به آن دسته از سست‌عناصری که تاب مقاومت ندارند و از تداوم راه خسته شده و بیراهه گزیده‌اند، به چشم دشمنان امام و انقلاب می‌نگرند و آنان را از دشمنان برون‌مرزی و استکبار جهانی، برای کشور و ملت خطرناک‌ تر می‌دانند. ملت ایران به درستی دریافته‌اند که امروز، خطری که انقلاب اسلامی را تهدید می‌کند از امریکا نیست؛ "آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند " امروز خطر از ناحیه کسانی است که داعیه خط امامی دارند، لیکن شهوت مقام آنان را کور کرده است و "برای دستمالی قیصریه را به آتش می‌کشند "! و یا با ادعای خط امام و یار امام به شیوه‌ای منافقانه اندیشه‌های لیبرالیستی را ترویج می‌کنند؛ از "تشنج‌زدایی "! دم می‌زنند، از "عرف بین‌المللی " سخن می‌گویند، با کسانی که شعار "نه غزه، نه لبنان " می‌دهند هم‌ مسیرند و از حمایت صهیونیست‌ها، سلطنت‌طلبان، منافقان، عوامل امریکا و انگلیس برخوردارند و به آن می‌بالند. خطر جدی و ریشه‌ای برای اسلام، انقلاب و استقلال ایران این فرصت‌طلبانی هستند که نان را به نرخ روز می‌خورند، "ابن‌الوقتند "؛ یک روز علیه آقای منتظری نامه سرگشاده می‌نویسند و روز دیگر نه تنها راه و کار او را خود تکرار می‌کنند، بلکه سر در آستانه او می سایند؛ این کسان را نمی‌توان با دستاویز یار امام تقدیس کرد. ملت روشن‌ضمیر ایران، مانند برخی از فرقه‌های اسلامی نیستند که بر این باور باشند که "صحابه " و کسانی که روزگاری را با پیامبر اکرم (ص) گذرانده‌اند، از هرگونه لغزش و خطا مصون‌اند و به هر کار ناشایستی دست بزنند، نباید مورد طعن و نقد قــرار گیرند. امروز برخی کژاندیشان و بیراهه‌پویان بر این باورند کسانی که روزی و روزگاری در کنار امام زیسته و یا با امام دیدارها و گفت وگوهایی داشته‌اند و از یاران امام به شمار می‌روند ، به اصطلاح معروف از هفت دولت آزادند؛ هر جا بروند و هر کاری بکنند چون زمانی در خدمت امام بوده و از یاران امام شمرده می‌شده‌اند، شایسته نیست که مورد اعتراض و خرده‌گیری قرار بگیرند؛ این دید با مکتب تشیع همخوانی ندارد . پیروان علی(ع) و در واقع پیروان اسلام ناب محمدی(ص) تنها به پیشینه افراد برای داوری بسنده نمی‌کنند و موضع روز آنان را نیز مورد نظر قرار می‌دهند و آنچه امام اعلام کرد: "میزان، حال فعلی افراد است " سخن برحق و برجسته‌ای است که ریشه در مکتب اسلام راستین و مکتب تشیع دارد که نبایستی از آن غفلت کرد. بنابراین، کسانی که امروز مورد حمله، طعنه، خشم و نفرت مردم قرار دارند یاران از راه برگشته‌‌اند، نه پاکباختگان وفادار و پیروان راستین راه امام که پیوسته با مردم‌اند، با مردم حرکت می‌کنند، صف خود را از مردم جدا نمی‌کنند و خود را وامدار مردم می‌دانند و شیفتگان خدمت‌اند نه تشنگان قدرت.
5ـ نوشته‌اید که داستان حمایت شما از منافقان در دوران مبارزه را من کشف نکرده‌ام و شما آن را خیلی مفصل‌تر در خـاطرات خود آورده‌اید . اینجانب هیچگاه ادعــا نکردم که پدیده‌ای را کشف کرده و ناگفته‌ای را یافته و بازگو کرده‌ام و نیز هیچگاه بر آن نیستم که جنابعالی را به سبب حمایت از منافقان در آن روز و روزگار، خدای نخواسته مورد شماتت، سرزنش و نکوهش قـرار دهم. این واقعیت به درستی روشن و آشکار است که بسیاری از روحانیان، از روی ساده اندیشی، زود باوری، سهل‌انگاری و احساسات آنی، فریب این گروهک مکار و فریب‌کار را خوردند و به یاری آنان شتافتند، لیکن نکته این است که جنابعالی با این اشتباه آشکار که در زندگی سیاسی خود دارید، چگونه خود را در حد امام می‌نمایانید؟! امام را در جریان بنی‌صدر به زیر سوال می‌برید و ادعا می‌کنید که امام به سبب اینکه در جامعه حضور نداشت از ماهیت بنی‌صدر آگاهی نیافت و جنابعالی چون در میان مردم بودید و در اجتماع حضور فیزیکی داشتید، بنی صدر را به درستی شناخته بودید و خطر او را دریافته بودید لیکن امام خطر را برنمی‌تافت! و از بنی‌صدر حمایت می کرد و سرانجام دریافت که نظر شما درست و مطابق با واقع است! و ...
جنابعالی اگر به راستی این ادعا را باور دارید که امام به سبب اینکه در اجتماع حضور نداشت، بنی‌صدر را به درستی نشناخته بود و به ماهیت او پی نبرده بود، باید عرض کنم که هنوز امام را نشناخته‌اید؛ البته امام در دوران زندگی پرافتخار خویش آن گونه که باید و شاید شناخته نشد؛ امروز نیز شناخته نشده است. بی‌ تردید آیندگان بهتر می توانند دریابند که آن مرد خدا نابغه دهر بوده است و در کیاست، و مدیریت مسئولان و یاران در تاریخ کمتر همسان و همانندی داشته است. امام برای شناخت اشخاص و گروه‌ها به حضور فیزیکی در اجتماع نیازی نداشت، اگر جز این بود، امام هیچگاه نمی‌توانست در دوران زیستن در نجف اشرف نهضت اسلامی ایران را رهبری کند و از هـرگونه لغزش و خطایی دور بماند. امام با اینکه در ایران نبود و با بنیانگذاران و سردمداران سازمان منافقان از نزدیک آشنا نبود، تنها با چند جلسه دیدار و گفت و گو با نمایندگان آن سازمان توانست آنان را بشناسد و به ماهیت منافقانه آنان پی ببرد ، لیکن جنابعالی و دیگر روحانیانی که با همه نیرو و توان به حمایت از سازمان برخاسته بودند، به اصطلاح در میان جامعه بودید و زمان‌های طولانی با اعضا و بنیانگذاران آن سازمان سرو کار داشتید و با وجود این نتوانستید آنان را به درستی بشناسید و فریب آنان را نخورید.
در مورد بنی صدر، حمایت امام از او، نه برای این بود که از ماهیت او شناخت نداشت و به او ایمان داشت. امام، بنی صدر را پیش از آنکه برای ریاست جمهوری کاندید شود شناخته بود و نسبت به او ذهنیت منفی داشت؛ از این رو، چنانکه نامبرده در خاطرات خود آورده است، آن گاه که آمادگی خود را برای نامزدی ریاست جمهوری با امام در میان گـذاشت، پاسخ منفی شنید. امام با صراحت به او گوشزد کرد که صلاحیت برای ریاست جمهوری نظام اسلامی را ندارد، لیکن حمایت امام از او در دوران ریاست جمهوری او احترام به رأی مردم بود. امام مانند بسیاری از سیاست‌بازان نبود که تا روزی که به مقام و منصب نرسیده‌اند فراوان از مردم دم می‌زنند، لیکن آن گاه که به قدرت می‌رسند مردم را فراموش می‌کنند و رأی و نظر مردم را نادیده می‌گیرند. بنی‌صدر از یازده میلیون رأی برخوردار بود. شما انتظار داشتید که امام از قدرت و موقعیت خود استفاده کند و بنی‌صدر را با نادیده گرفتن رأی مردم کنار بزند، لیکن امام بر خود وظیفه می‌دانست که رأی ملت را پاس بدارد و به نظر مردم احترام بگذارد و از رییس جمهور منتخب مردم حمایت کند، تا مردم خود او را بشناسند و رأی خود را از او پس بگیرند. تفاوت یک رهبر مردمی با انسان‌هایی که هنوز دچار منیت هستند در همین نکته باریک ‌تر از مو نهفته است که آنــان در مسند قدرت کمتر به مردم می ‌اندیشند، لیکن آن رهبری که به ملتش عشق می ورزد، پا به پای مردم حرکت می کند و از آنان فاصله نمی ‌گیرد.
6ـ نوشته‌اید: "... آن زمان بسیاری از پیشگامان مبارزه (جز معدودی) از آنها [منافقین]، حمایت می‌کردند (حتی خود شما)! چنانکه پیش‌تر اشاره کردم بسیاری از مبارزان روحانی به سبب سطحی ‌نگری، ساده‌اندیشی و سهل‌انگاری، فریب این گروهک و سردمداران آن را خوردند و به حمایت از آنان برخاستند و شاید خفقان حاکم فرصت کنکاش و جستار درباره این گروهک مکار را نیز به آنان نمی‌ داد لیکن در این میان آنچه تأسف را افزون می‌سازد این است که این پیشگامان مبارزه، رهبری عارف و دانا و حکیمی فــرزانه و توانا ، همانند حضرت امام (سلام الله علیه) را پیش روی خود داشتند و می‌توانستند با بهره‌ گیری از دیدگاه‌ها، رهنمودها و رهبری‌های حکیمانه او به چنین ورطه خطرناکی نیفتند و آلت دست منافقان قرار نگیرند؛ لیکن با وجود این به بیراهه رفتند و "دیدند سزای خویش ". این جـریان نشان از این واقعیت دارد که بسیاری از روحانیان و به گفته جنابعالی "پیشگامان مبارزه " از آن دوران و زمان به اصل ولایت فقیه پایبند نبودند و رهبری امام را بر نمی‌تافتند و شاید برخـی از آنان خود را از امام داناتر، سیاستمدارتر، مدیر و مدبرتر می‌پنداشتند! و امروز نیز می‌پندارند! (چنانکه از خاطره نویسی های آنان بر می آید.)
اینکه اشاره کردید که "حتی خود شما " ! باید بگویم اینجانب به رغم گرایش به حرکت مسلحانه و علاقه باطنی به گروه‌هایی که به عملیات پارتیزانی دست می ‌زدند ، روی تعبد به نظریات و اندیشه‌های امام و اینکه پیروی از امام را بر خود وظیفه می‌دانستم، هیچگاه از سازمان حمایت نکردم و در ماهنامه 15 خرداد که در نجف اشرف انتشار می‌دادم کوچک ‌ترین سخنی و مطلبی در پشتیبانی از آنان نیاوردم و با بـرخی از همکاران و همرزمان که نسبت به سازمان سمپاتی داشتند، بر سر این مسئله که برخلاف نظر امام در خدمت این گروهک قرار گرفته بودند، اختلاف شدید داشتم. این نکته نیز بایسته یادآوری است که آن "معدودی " که بنا به گفته جنابعالی در آن روز از سازمان شناخت داشتند و از همکاری با برخی از "پیشگامانی " که در خدمت سازمان قرار داشتند، خودداری می ‌ورزیدند، امروز از سوی برخی از آن "پیشگامان "! متهم می‌شوند که از مبارزه رویگردان شده بودند و مبارزه را قبول نداشتند! و از خط امام منحرف شده بودند!! امروز تاریخ، داوری خواهد کرد که چه کسانی از راه و اندیشه امام دور شده بودند؛ آنها که از سازمان حمایت می‌کردند و وجوهات شرعی را به کام منافقان می‌ریختند؟ یا کسانی که حمایت از سازمان را بیراهه پویی و خطرناک می‌ دانستند و از آنان دوری می ‌گزیدند؟
7ـ آورده‌اید "... سابقه ذهنی جامعه از آقای زیارتی (سید حمید روحانی) فردی است که حتی حاضر است مرحوم شریعتی را در جهت تقویت حوزه‌ها یک‌بار دیگر به مسلخ تاریخ ببرد، اما ناگهان در چرخش 180 درجه‌ای شخصیت‌های انقلاب و زبرالحدیدهای نهضت امام خمینی (ره) را به مذبحی می‌برد که سلاخان دین ستیز آن را برای استحاله انقلاب در بعضی از رسانه‌های مرموز بنا کرده‌اند "!!
جناب آقای هاشمی!
این نخستین‌بار نیست که جنابعالی برای به زیر سوال بردن کسانی که به نقد از کار و کردار شما برخاسته‌اند به اتهام‌ زنی روی می‌آورید و تلاش می‌کنید که منتقدان را با لجن ‌پراکنی و پیرایه ‌تراشی خاموش سازید، زبان‌ها را ببندید، قلم‌ها را بشکنید و همگان را به تسلیم و کرنش وادارید. شما در پی رحلت امام عزیز آن روز که بر تخت ریاست جمهوری تکیه زدید و بر این باور بودید که حرف و سخن و رأی و نظر شما باید "فصل الخطاب " باشد! آیا به یاد دارید که با برخی از همسنگران دیرینه خود به جرم اینکه در برابر حرف و نظر شما حرف داشتند و به نقد و نظر می‌پرداختند چه رفتاری کردید؟ آیا به یاد دارید که به آقای کروبی چه نسبت‌های ناروا دادید؟! آیا می‌دانید که نسبت به حاج خانم کروبی، آن بانوی سخت کوش، دلسوز و وفادار به کانون خانواده که همه توان خود را در راه خدمت به کشور و ملت به کار گرفته بود، چه ظلم و جفایی کردید؟! آیا بر این باورید که تاریخ این ناروایی‌ها و جفاکاری‌ها را به دست فراموشی می‌سپارد؟ البته چوب این رفتار ناشایست خود را نیز خوردید و آنچه را که به ناحق به دیگران نسبت دادید دامنگیر خودتان شد؛ اما دریغ که درنیافتید، به خود نیامدید و باور نکردید که "دار دنیا دار مکافات است ".
شما پنداشتید با آوردن این فراز که " ... مرحوم شریعتی را در جهت تقویت حوزه‌ها یک ‌بار دیگر به مسلخ تاریخ ببرد "! به اصطلاح به یک کرشمه چند کار می‌کنید؛ تاریخ نگاری اینجانب را مغرضانه! و غیر مسولانه! می‌نمایانید و دار و دسته شریعتی را نیز به سوی خود می‌کشانید! و به روحانیان نیز می‌باورانید که من امروز به ضرر جامعه روحانیت قلم می‌زنم! و موضع می‌گیرم! و بدین گونه بر هواداران خود می‌افزایید!
راستی جنابعالی از کجا می‌دانید که "سابقه ذهنی جامعه " نسبت به اینجانب چه می‌باشد؟ آیا جامعه از نظر جنابعالی، آقازادگان، نورچشمان و بادمجان دور قاب‌چین‌هایی هستند که جنابعالی را در میان گرفته‌اند؟! اگر امروز جنابعالی از جامعه شناخت داشتید، بی تردید در رفتار، گفتار و کردار خود تجدید‌نظر می‌کردید؛ دست کم درصد رأی جامعه را نسبت به خود می‌دانستید و به این روز نمی‌نشستید.
در پی پیروزی انقلاب اسلامی آن روز که من به بررسی جریان شریعتی نشستم حوزه‌ها در اوج قدرت و محبوبیت بود و سیل دانشجوی دختر و پسر برای تحصیل علوم اسلامی به حوزه‌ها سرازیر بود و برای تقویت حوزه‌ها نیازی نبود که کسی یا کسانی به مسلخ کشیده شوند. اگر بنا بود طبق اوضاع و شرایط حوزه ها شریعتی به مسلخ کشیده شود، بایستی در جلد نخست کتاب نهضت امام خمینی که در دوران طاغوت تدوین شد، این کار صورت می گرفت که حوزه‌ها و علما دوران غربت را می گذراندند و در میان بسیاری از مردم به زیر سوال بودند؛ لیکن می بینیم که در آن کتاب از او تجلیل و ستایش شد و واپس گرایانی که در جامعه روحانی بودند سخت مورد نکوهش قرار گرفتند.
اینجانب در نگارش تاریخ هیچ گاه چرخشی نداشته و آنچه را که آورده است بر پایه واقعیت‌هایی است که در جامعه روی داده و بنابر شواهد و مدارک و سندهای متقن و معتبری است که در دسترس قرار دارد . اگر من نیز همانند تحریف ‌گران تاریخ واقعیت‌ها را درز می‌ گرفتم، مردم را در ناآگاهی نگاه می‌داشتم و نان را به نرخ روز می‌خوردم . در نجف اشرف در آن شرایطی که اندیشه‌ها بر ضد شریعتی دور می ‌زد ، به او می‌تاختم و در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی آن روز که او در میان برخی از قشرهای جامعه، به ویژه برخی از اصحاب قدرت از جایگاه والایی برخوردار بود، به ستایش او می‌نشستم و تاریخی خنثی تحویل جامعه می‌دادم؛ بی‌تردید امروز از دید باندها، گروه‌ها و جریان‌هایی که راهشان از ملت جداست، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بودم، سری در سرها داشتم، از پشتیبانی مراکز قدرت برخوردار بودم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی به این روز نمی‌افتاد ، کتاب‌های من در بازار بایکوت نمی‌شد و گمنام نمی‌ماند. لیکن چون برخلاف مسیر آب شنا کردم، چهره‌ها ، مهره‌ها، گروه‌ها و جریان‌هایی که از یک ملت بیدار و هوشیار می‌ترسند ، بر ضد اظهارات من موضع گرفتند و از هر شیوه و شگردی برای به زیر سؤال بردن نوشته‌های من بهره‌برداری کردند ـ‌ و می‌کنند ـ‌ صد البته " بر دامن کبر یاش ننشیند گرد "
شما ادعا کرده‌اید که اینجانب "در چرخش 180درجه‌ای شخصیت‌های انقلاب و زبرالحدیدهای نهضت امام خمینی را به مذبحی می‌برد که سلاخان دین‌ستیز آن را برای استحاله انقلاب در بعضی از رسانه‌های مرموز بنا کرده‌اند "!! بی‌ تردید از دید جنابعالی شخصیت‌های انقلاب و "زبرالحدیدهای نهضت امام " جز شخص شما کسی نمی‌تواند باشد! و چون اینجانب به نقد از کار و کردار شما پرداخته است "زبرالحدیدها " را "به مذبحی می‌برد که... "!! لیکن واقعیت این است که امروز سلاخان دین‌ستیز "برای استحاله انقلاب " در خدمت جنابعالی قرار گرفته اند و چشم به راه‌اند که کلمه‌ای از دهان دُرَربار شما بیرون بیاید تا آن را با آب و تاب از آن " رسانه‌های مرموز "! که اشاره کردید پخش کنند و پوشش دهند و از اینکه گاهی سکوت می‌کنید و سخنان ضد انقلاب‌پسند بر زبان نمی آورید، سخت آشفته و اندیشناک می‌شوند و آمار و ارقام می‌دهند که بله؛ "اکنون چند هفته است که "آیت‌الله هاشمی رفسنجانی " بر کرسی نماز جمعه ننشسته و در فشانی نکرده است "! آیا به نظر نمی‌رسد که جنابعالی با اشاره به "رسانه‌های مرموز " به اصطلاح معروف پیش‌دستی می‌کنید و با این شگرد می‌خواهید حمایت رسانه های بیگانه را از خودتان از دیدها و ذهن‌ها بپوشانید؟!
8 ـ از من خواسته‌اید یک سند ارایه دهم که جنابعالی جوانان مسلمان را تشویق کرده‌اید که به سازمان مجاهدین (منافقین) بپیوندند! بگذریم از اینکه در آن روز برخی از جوانان ایرانی در لبنان و سوریه به اینجانب مراجعه می‌کردند و می‌خواستند در بازگشت به نجف از امام بپرسم که می‌توانند به سازمان بپیوندند و اظهار می داشتند که آقای هاشمی به ما توصیه و تأکید کرده است با سازمان همکاری کنیم و نیز بگذریم از اینکه یکی از برادران روحانی ما در نجف اشرف که سر در راه سازمان گذاشت و عضو آن شد، حجت او بر این کار توصیه آقای هاشمی رفسنجانی بود؛ اما زنده‌ترین سند؛ پرداخت وجوه شرعی به آن سازمان از سوی جنابعالی است که جوانان مسلمان را به پیوستن به آنان تشویق می‌کرد و دغدغه‌ها را برطرف می‌ساخت . آن گاه که جنابعالی سازمانی را تا آن پایه متعهد و وارسته می‌دانید که وجوه شرعی را در اختیار آنها قرار می‌دهید آیا برای یک جوان مسلمان دین‌باور دیگر تردیدی در صلاحیت، اصالت و قداست آن سازمان باقی می‌ماند؟ آیا این جوان برای پیوستن به آن سازمان تشویق نمی‌شود؟
امام مساعدت مالی به منافقین را به شدت رد می‌کرد و پرداخت وجوه شرعی از جانب شما به آنها را با احتمال اینکه از روی بی‌اطلاعی باشد و منافقین شما را اغفال کرده باشند، به صورت تلویحی به شما هشدار دادند. امام در پاسخ استفتای حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقای هاشمیان (امام جمعه محترم رفسنجان) در تاریخ 14رمضان 1383 (ششم آبان 1352) نوشتند:
... راجع به اشخاصی که جناب آقای هاشمی به جنابعالی مراجعه نموده‌اند، این اشخاص مختلف هستند، بعضی‌ها اهل علم یا کاسب متدین[اند] که در این قضایا یا گرفتاری اعم از حبس پیدا کرده‌اند؛ اینجانب کراراً به تهران و قم دستور داده‌ام که با خانواده‌ها و خودشان همراهی نمایند... و جمعی از آنها که محبوس هستند و ارتباطی با قضایای دینی ندارند، بلکه انحراف نیز دارند نمی‌شود از وجوه به آنها کمک کرد... آقای شیخ علی اکبر هاشمی ممکن است مطلع نباشند از جریان امور و ممکن است بعضی‌ها ایشان را اغفال نموده‌اند چون در این بین علی المحکی جمعی هستند که به اسم این اشخاص از مردم وجوه می‌گیرند... "
9ـ پرسیده اید "... واقعاً با چه قیاسی این جمله را می‌گویید که اینکه هاشمی می گوید 50 سال با آیت‌الله خامنه‌ای رفیقم از قدرت طلبی و خودخواهی منشا می گیرد "؟! به دنبال نامه سرگشاده جنابعالی به مقام معظم رهبری و اولتیماتومی که در آن نامه داده بودید، نیروهای انقلابی و حزب‌اللهی و دلسوزان و وفاداران به نظام جمهوری اسلامی نگران و اندیشناک شدند که مبادا جنابعالی در اندیشه جدایی از رهبری و مخالفت با ایشان باشید. در پی آن مطرح شدن شورای رهبری و زمزمه آن از سوی جنابعالی این نگرانی را بیش از پیش قوت بخشید که جنابعالی نقشه‌هایی در سر دارید. بسیاری از موضع گیری های مردمی بر ضد شما نیز ریشه در این رفتار نامناسب شما داشت. در چنین شرایطی خرد و مصلحت اقتضا می‌کرد که جنابعالی پیروی خود را از مقام رهبری و لزوم اطاعت از ایشان را با صراحت و بی‌پرده اعلام کنید و به نگرانی‌ها پایان دهید، لیکن جنابعالی نه تنها این کار را نکردید بلکه اعلام کردید که "من 50 سال با آیت‌الله خامنه‌ای رفیقم "! و بدین گونه از روشن کردن موضع خود در برابر رهبری سر باز زدید. آیا مخاطب از این جملة شما این برداشت را نمی‌کند که به اصطلاح معروف در میان دعوا نرخ تعیین کردید و جایگاه خود را نشان دادید؟! و انگار با زبان بی‌زبانی خواستید بگویید که من نیز در سطح ایشان و در همان قد و قواره‌ام؟! و می توانم در همان جایگاه قرار بگیرم؟!
10ـ شما این دیدگاه را که مقام معظم رهبری از دست نزدیکان، همراهان و کسانی مانند جنابعالی خون جگر می‌خورند، رد کرده و آن را "توهم " دانسته‌اید. امیدوارم که چنین باشد و رهبر ملت که امروز از دست فتنه‌گرانی که خیز برداشته اند تا ایران را به ویرانه‌ای جغد نشین بدل کنند ، خون جگر می‌خورند ، دیگر از دست خودی‌ها ننالند و همانند امام نگویند : "سعدی از دست دوستان فریاد "
11ـ طبق سنت و سیره همیشگی خود که به انتقادهای مشفقانه و برادرانه با حربه تهمت، رویارویی می‌کنید، اینجانب را با "القاعده " مقایسه کرده و به فرو غلطیدن "در تنگنای لجن‌زار تندروی " متهم کرده‌اید؛ البته این گونه واژه‌ها و جملات با ادبیات حوزه و اهل علم و اندیشه همخوانی و سازگاری ندارد لیکن چه توان کرد که از همنشینی و همدستی با دگراندیشانی که راه عاشوراییان را خشونت‌طلبی و شهادت را حرکتی انتحاری و دور از خرد می‌نمایانند و هر گونه سخن قاطع، صریح و انقلابی را "القاعده‌وار " می خوانند، جز این نمی‌توان انتظار داشت. من به مصداق و اذا مروا باللغو مروا کراما از این می‌گذرم و یادآور می‌شوم که شاید یکی از انگیزه‌های شیطان بزرگ از به وجود آوردن گروهک‌های "القاعده " و "طالبان " و ... همانا رویارویی با ادبیات عاشورا و رواج این گونه ادبیات سخیف و لیبرالیستی باشد.
12ـ ادعا کرده اید که اینجانب در سخنرانی خود "خواسته یا انشاءالله ناخواسته توهینی نثار آیت‌الله خامنه‌ای " کرده‌ام! و برای شوراندن ملت ایران بر ضد اینجانب با لحنی تحریک‌آمیز آورده‌اید: "مطمئناً معتقدین حقیقی به اصل ولایت فقیه سخنان سخیف ...(به) رهبر انقلاب را هر چند در لوای تحلیل و تفسیر بر نمی تابند "!! چقدر این نظر و برداشت همسان است با آنچه در داستان‌ها آمده است که حافظ شیرازی(ره) را به جرم سرودن این نیم‌بیت : " وای اگر از پس امروز بود فردایی " منکر معاد دانستند و کافر خواندند. این گونه حربه‌های زنگ‌زده از یادگارهای فرهنگ شاهنشاهی و نظام‌های طاغوتی است که از اندیشه و فرهنگ برخی از ایرانیان ما هنوز زدوده نشده است. در دوران ستم‌شاهی چه بسیار کسانی در درگیری با یکدیگر برای شکست حریف یکباره فریاد می‌زدند : "به اعلیحضرت اهانت می کنی "؟! و بدین گونه به اصطلاح معروف "حریف را اوت می کردند "! برای من مایه تأسف است که جناب آقای هاشمی برای بازداشتن اینجانب از نقد و نظر خیرخواهانه، از چنین شیوه و شگرد زشت و زننده‌ای بهره بگیرد؛ این روش علاوه بر این که مفید نیست دون شأن یک روحانی می‌باشد.
13ـ توصیه فرموده‌اید "... برای خوشایند عده‌ای که دیروز و امروزشان معلوم است و همه می دانیم برای فردای این مملکت چه خیال های شومی در سردارند، آیینه تاریخ را بیش از این غبار آلود ننماییم و ... "
باید بگویم "جانا به زبان ما سخن می‌گویی "! شما خوب می‌دانید که من "عده " و "عُده‌ای " ندارم که بخواهم برای "خوشایند " برخی، کاری صورت دهم. امروز لیبرالیست‌ها، ناسیونالیست‌ها، سوسیالیست‌ها و گروهک های مرموز ضد انقلاب در اطراف من گرد نیامده‌اند و برای من سوت و کف نمی‌زنند. رسانه‌های صهیونیستی و امپریالیستی و صدای آمریکا و کفتار پیر انگلیس ، گفته‌ها و نوشته‌های مرا با به به و چه‌چه و با شاخ و برگ فراوان انتشار نمی‌دهند . بی‌بند و بارهای افسار گسیخته و روزه خواران فریب خورده و نمازگزاران با کفش، پای سخنرانی من هورا نمی کشند و شعار نمی‌دهند. بنابراین، روشن است چه کسی بایسته است که در روش خود تجدید نظر کند و برای خوشایند مشتی ضد انقلابی که تا دیروز او را "عالی‌جناب سرخ پوش " می‌خواندند، آیینه تاریخ را، جامعه روحانیت را، امام را، انقلاب را، اسلام را، کشور و ملت را به مذبحی که سلاخان دین‌ستیز برای در هم شکستن انقلاب اسلامی بنا کرده اند نکشاند و آن تبهکاران، فزون‌خواهان و جنایت‌پیشگانی را که به قیمت ریخته شدن خون شهدا و فداکاری ملت ایران از این کشور بیرون رانده شده‌اند ، با ندانم کاری‌ها و خودخواهی‌ها و قدرت‌طلبی‌ها خدای نخواسته به ایران باز نگرداند.

جناب آقای هاشمی
شما خود به درستی می‌دانید که روز و روزگاری نور چشم ملت ایران به شمار می‌آمدید. مردم ـ به ویژه نسل جوان ـ ‌به شما عشق می‌ورزیدند و شما را با همه وجود دوست داشتند و شما مایه امید بودید. اینجانب نیز به رغم ظاهری خشک و بی‌تفاوت از عمق قلب به شما علاقه‌مند بودم و شما را دوست داشتم ـ و دارم ـ چنانکه آقای منتظری را نیز با همه نیرو و توان دوست داشته و به او علاقه‌ای ویژه داشتم. او و خانواده بزرگوارش حق بزرگی به گردن من دارند که من هیچ گاه نمی‌توانم "از عهده شکرش به درآیم " چنانکه محبت‌های برادرانه آقای کروبی نیز بیشتر از آن است که من بتوانم آن را بیان کنم. باید بگویم تلخ‌ترین لحظه‌های زندگی من آن ساعاتی است که به نقد خاطرات منسوب به آقای منتظری می‌نشینم و یا ناگزیر می‌شوم چنین پاسخ‌نامه‌هایی بنگارم. شما و دیگر سروران و مبارزان راه امام برای من عزیز و محترمید لیکن اسلام، امام و انقلاب بی‌تردید برای من عزیزتر و مقدس‌تر است. من نمی‌توانم به سبب مسایل عاطفی، از آرمان‌های امام و از اهداف مقدس انقلاب چشم بپوشم و هدف و عقیده را نادیده بگیرم. آرزوی من این است که به خود آیید، لحظه‌ای اندیشه کنید و از سرنوشت دیگران عبرت بگیرید. از شما انتظار است همراه با مردم بر سر مردم‌ فریبان و انقلاب ‌فروشان و متمردین از خط و راه و آرمان‌های امام فریاد برآورید و امید دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی را به یأس بدل کنید و همواره راه امام پویید، رضای خدا جویید و برای رهبر و ملت، یار و همراه باشید.
شما مطمئن باشید اگر مردم از مسولان انقلاب و چهره‌های برجسته نظام صداقت، صفا، یکرنگی، راستی و درستی ببینند، با همه نیرو آنان را حمایت می‌کنند و به آنان وفادار می‌مانند. مردم امروز از آگاهی، هشیاری و زیرکی بالایی برخوردارند. امروز دیگر نمی‌توان با تبلیغات، جوسازی‌ها، شایعه‌پراکنی‌ها و... شخصیت‌ها را در میان مردم ساقط و بی‌اعتبار کرد. آن چه مردم را از برخی مقامات دلسرد و نومید می‌کند، تبعیض، دوگانگی حرف و عمل، بی‌صداقتی، رفاه‌طلبی، تجمل‌گرایی و دیگر خصلت‌های زشت و ناپسندی می‌باشد که برخی‌ از مقامات و مسئولان به آن دچارند. از یک طرف در نماز جمعه مردم را به قانون توصیه می‌کنند و تنها راه حل را پای ‌بندی به قانون می‌شمارند و از سوی دیگر نزدیکان و اعضای خانواده‌شان در صف قانون‌شکنان و فتنه‌گران قرار می‌گیرند و آتش فتنه را دامن می‌زنند تا آنجا که برخی از آنان دستگیر می‌شوند؛ و دریغ از یک کلمه برائت آقای هاشمی از این قانون‌شکنی‌ها و فتنه‌گری‌های برخی از اعضای خانواده خود که چنین رفتاری داشتند. ای کاش به دستور قرآن کریم عمل می‌کردند که می‌فرماید: "قوا انفسکم و اهلیکم نارا "
مردم به آن کسانی که برای رسیدن به قدرت و مقام دست و پا می‌زنند، پشت می‌کنند و از حمایت آنان خودداری می‌ورزند. این چهره‌ها و شخصیت‌ها هستند که با رفتار و کردار خود می‌توانند توده‌ها را گردآورند و با خود همراه سازند و یا از خود برانند و تنها و بدنام بمانند. اگر راستی، ساده‌زیستی، صداقت، صفا، و یکرنگی پیشه کردند و آرمان‌های انقلاب و امام را پاس داشتند، بی‌تردید از اعتبار ویژه‌ای در میان مردم برخوردارند و مورد حمایت آنان هستند و اگر به باندبازی، سازشکاری، ریاکاری، چندگانگی، ناراستی و نادرستی، رفاه‌طلبی،‌ تجمل‌گرایی، خودخواهی و خودنمایی روی آوردند و آرمان‌های مردمی را به مسلخ کشیدند، طبیعی است که جز سقوط و بی‌آبرویی در میان مردم، دستاوردی ندارند و راه به جایی نمی‌برند.
آن روز که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مقام رهبری رسیدند، بودند کسانی که این مقام ایشان را برنمی‌تافتند و درباره ایشان ابهاماتی داشتند. خود من از کسانی بودم که نسبت به ایشان "تأمل " داشتم، لیکن آن چه مایه اعتماد، ایمان، علاقه‌مندی و پیوند ناگسستنی مردم با ایشان شد، خلوص، صفا، صداقت، ساده‌زیستی، دوری‌گزینی از زرق و برق زندگی، استواری در راه امام، سرسختی و سازش‌ناپذیری در برابر دشمنان، زورمداران و جهانخواران و پاسداری از اصول انقلاب است که امروز شمار زیادی از مردم را شیفته و فدایی جان بر کف ایشان ساخته است. امروز بزرگ‌ترین سرمایه ملت، کشور و انقلاب نیروهای بسیجی و حزب‌اللهی هستند و این سرمایه عظیم از سربازان جان بر کف و گوش به فرمان مقام معظم رهبری به شمار می‌آیند. این سرمایه گرانبها و مقدس را تنها کسانی می‌توانند به دست آورند که یکپارچه خدایی باشند، از خود رسته و به مردم پیوسته باشند، از خودخواهی، خودنمایی، غرور، رفاه‌زدگی، تجمل‌گرایی و... بپرهیزند، با مردم با راستی و درستی و صفا و صداقت برخورد کنند، خط امام را پاس دارند، در برابر استکبار جهانی و زورمداران فزون‌خواه بین‌المللی سازش‌ناپذیر، استوار و پایدار بمانند، عقب‌نشینی نکنند، در روابط بین‌المللی عزت، حکمت و مصلحت را مد نظر قرار دهند و در یک کلام مردمی زیست کنند.
امروز بزرگ‌ترین خطری که پیروان خط امام را تهدید می‌کند افزون بر غرور، خودخواهی و خودبزرگ‌بینی و فرو افتادن در ورطه سیاست شوم لیبرالیستی است که خطر آن برای حوزه‌های اسلامی و مقامات روحانی از خطر مارکسیسم به مراتب بیشتر و شکننده‌تر است؛ چنانکه تحجرگرایی نیز برای روحانیت از زهر هلاهل خطرناک‌تر می‌باشد، لیکن آن چه امروز یاران امام را به سقوط و بی‌آبرویی تهدید می‌کند و از مردم جدا می‌سازد، اندیشه استعماری لیبرالیستی است که حتی بزرگانی چون آقای منتظری را از امام و انقلاب گرفت و از مردم جدا کرد و امروز نیز می‌بینیم که چهره‌هایی انقلابی،‌ با پیشینه درخشان خط امامی را، به کام خود فرو برده و رویاروی مردم قرار داده است.
یکی از آثار شوم گرایش به لیبرالیسم جدا شدن از مردم است. لیبرالیست‌ها هیچ گاه با مردم حرکت نمی‌کنند، در صف مردم حضور ندارند، در تظاهرات و راهپیمایی‌های مردمی دیده نمی‌شوند، زبان مردم را درک نمی‌کنند، خصلت مردمی ندارند، از مردم فراوان دم می‌زنند، لیکن از راه و مرام مردم بیگانه‌اند نمونه آشکار این جریان "نهضت آزادی " است که از روز موجودیت خود تا به امروز (جز در مقطع کوتاهی که به ظاهر پشت سر امام ایستاد) هیچ گاه نتوانسته است پایگاه مردمی به دست آورد، همراه با مردم حرکت کند و در صف مردم بایستد. امروز می‌بینیم که شماری از کسانی که از یاران امام شمرده می‌شدند به دنبال فرو غلطیدن به ورطه لیبرالیسم و پیوستن به باند "تسلیم‌طلبان "، به کلی از مردم جدا شده‌اند، در تظاهرات میلیونی که در روزهای اخیر در اعتراض به هتک حرمت به امام در سراسر کشور برپا گردید، از این جناح ـ‌ به ویژه در تهران‌ـ در میان راهپیمایان و تظاهرکنندگان کسی دیده نشد و خواهان مجوز برای راهپیمایی مستقل شدند!! انگار ننگ داشتند که در تظاهرات مردمی شرکت کنند! و همراه و همگام با مردم باشند! لابد تظاهرات میلیونی مردم در سراسر کشور را از مشتی "لباس‌شخصی‌ها " می‌پندارند!! و "مردم " از دید آنان کسانی هستند که به باند "تسلیم‌طلبان " وابسته باشند و در مقابل بیگانگان ـ به ویژه شیطان بزرگ‌ـ کرنش کنند و تسلیم باشند و در برابر نظام اسلامی گردنکشی، یکدندگی و ستیزه‌جویی به خرج دهند و به اصطلاح "عرف بین‌المللی " را رعایت کنند و بی‌جهت برای ایران دشمن نتراشند!!!
امام با پیش‌بینی این روز سیاه برای شماری از کسانی که در کنار امام بودند در واپسین‌ ماه‌های زندگی پرافتخار خویش اعلام کردند:
... من به طلاب عزیز هشدار می‌دهم که علاوه بر این که باید مواظب القائات روحانی‌نماها و مقدس‌ماب‌ها باشند، از تجربه تلخ روی کار آمدن انقلابی‌نماها و به ظاهر عقلای قوم که هرگز با اصول و اهداف روحانیت آشتی نکردند عبرت بگیرند که مبادا گذشته تفکر و خیانت آنان فراموش و دلسوزی‌های بی‌مورد و ساده‌اندیشی‌ها سبب مراجعت آنان به پست‌های کلیدی و سرنوشت‌ساز نظام شود... ما هنوز چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروه‌ها و لیبرال‌ها می‌خوریم... تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرال‌ها بیفتد... (صحیفه امام، ج 21، ص 286 ـ 285)
آری؛ امام به درستی پیش‌بینی می‌کرد که لیبرالیست‌های مرموز و در خط امریکا با نزدیک شدن به یاران امام می‌توانند شماری از آنان را از خط انقلاب و اسلام ناب محمدی(ص) دور سازند و به صف "تسلیم طلبان " بکشانند و همسو و هم‌صدا با استکبار جهانی، صهیونیسم بین‌المللی،‌ منافقین، سلطنت‌طلبان و دیگر عناصر ضد انقلاب رویاروی ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی وادارند؛ مصیبتی که اکنون می‌بینیم به وقوع پیوست و جمعی از روحانیان مبارز از مردم جدا شد و مورد خشم و انزجار ملت قرار گرفت و این برایند پشت کردن به خط امام و گرایش به لیبرالیسم است.
هر که گریزد ز‌ خراجات شهر خارکش غول بیابان شود
سید حمید روحانی

پاسخ دفترهاشمی‌ به اظهارات حمید روحانی

در پی اظهارات اخیر حجت الاسلام حمید روحانی در ارتباط با تاریخ انقلاب و شخص آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و انتشار آن در یکی از روزنامه‌ها،دفتر رئیس مجلس خبرگان جوابیه‌ای را منتشر کرد.

به گزارش ایلنا متن این جوابیه که پیش از این به روزنامه انتشار دهنده این اظهارات ارسال شده بود و بنا به گفته دفتر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی روزنامه مذکور از انتشار جوابیه استنکاف ورزید،به شرح ذیل است:

حجت‌الاسلام جناب آقای سیدحمید روحانی

سلام علیکم

سخنرانی با محوریت انتظار و پاسخ‌های دور از انتظار شما به پرسش‌های مثلا خودجوش، آن هم در زادگان معمار کبیر انقلاب اسلامی و ذوق‌زدگی بعضی از خبرگزاری‌ها و روزنامه‌های ریز و درشت برای زدودن افکار مترقی و متعالی امام(ره) و هتاکان حرمت بیت و بازماندگان آن پیر فرزانه، در جهت انعکاس کامل آن، این نگرانی را در میان قاطبه دلسوزان انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) موجب شده است که هنوز 30 سال از پیروزی انقلاب اسلامی، نگذشته، منافع زودگذر باندی وقایع‌نگار بعضی از مسائل دوران نهضت اسلامی را –شاید علی‌رغم میل باطنی- مجبور به تلاش در تحریف بعضی وقایع نماید.

از افرادی چون شما بیش از این انتظار است که به خاطر دستمالی، قیصریه را به آتش نکشند. هتک حرمت و در آمیختن جملات سخیف با نقد تاریخی، هرچند طی سال‌های گذشته توسط بعضی از مورخان معاند، مرسوم شده، اما گام نهادن اشخاصی که مختصری محضر امام راحل را درک نموده و با سلوک متقیانه آن عبد صالح کمی آشنا هستند، در این مسیر، باعث تعمیق تردید در صداقت تاریخی می‌شود که برای آیندگان از حوادث پیش و پس از انقلاب اسلامی به رشته تحریر درآمده و یا می‌آید.
این تاسف موقعی عمیق‌تر می‌شود که بدون عبرت گرفتن از حوادث دو قرن اخیر ایران، به ویژه حوادث پس از مشروطه، به عنوان یک فرد روحانی، خواسته یا نخواسته توطئه شوم ”روحانیت‌ستیزی” و القای فساد روحانیون انقلابی را در یک سخنرانی کاملا احساسی تسهیل می‌نمایید.

به نظرم اطلاع دارید که پروژه ”هاشمی‌ستیزی” با هدف نردبان‌سازی برای ستیز همه‌جانبه با حضور روحانیت در امور اجرایی و تقنینی چنان رندانه کلید خورده است که شخصیت‌های روحانی چون شما را در این مسیر با خویش همراه می‌نماید تا با بلندگو قرار دادن برای بیان ما فی‌الضمیر، بنای قدرت خویش را رفیع و مستحکم سازند. توطئه‌گران که سابقا ترور شخصیتی و فیزیکی شخصیت‌هایی چون دکتر بهشتی، دکتر باهنر، استاد مطهری، دکتر مفتح و حتی ترور فیزیکی ناتمام آیت‌الله خامنه‌ای و آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی را آزمودند، خوب می‌دانند که اگر تیر تهمت را بر کمان افرادی از سنخ آنان زه کنند، راه طولانی رسیدن به هدفشان را میانبر رفته‌اند.

نگاهی از سر تامل به تیتر شدن سخنان انتقادی و غیرانتقادی بعضی از شخصیت‌های روحانی مجلس و دیگر نهادها و ارگان‌ها علیه آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در بعضی از خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها، حکایت از عقبه بسیار خطرناک گردانندگان پروژه ”روحانیت‌ستیزی” دارد که در همین گذشته نه‌چندان دور رگه‌هایی از این پروژه را در اظهارات پالیزدار دیدید.

و اما داستان حمایت آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی از منافقین (مجاهدین خلق) در دوران مبارزه، اولا چیزی نیست که شما کشف کرده باشید. این مطلب خیلی مفصل‌تر در خاطرات دوران مبارزه شخص ایشان آمده و در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌هایشان بارها تکرار شده است، ثانیا حمایت از سازمان مجاهدین خلق در سال‌های 52-1348، منحصر به چند نفری که اسم برده‌اید، نیست. آن زمان بسیاری از پیشگامان مبارزه (جز معدودی) از آنها حمایت می‌کردند (حتی خود شما) ثالثا با همه شاخ و برگ‌های غیرواقعی که به آن داده‌اید، نشان از صداقت ایشان با امام و شجاعت ایشان در پس گرفتن آن حمایت‌هاست. صداقت و شجاعتی که بعدها در دوران طولانی مبارزه و پس از پیروزی، ایشان را به عنوان امین‌ترین یار امام برای انتصاب مسوولیت‌های خطیر در کمیته حل مشکل سوخت، شورای انقلاب، سرپرستی وزارت کشور، ریاست مجلس و بالاتر از همه فرماندهی جنگ تحمیلی، در تاریخ جاودان کرده است.

الحمدالله این رشته دو سویه ارادت به شخصیت حقوقی و حقیقی ولایت‌فقیه، پس از ارتحال امام، با اظهارات و انتصابات فراوان مقام معظم رهبری بر دوام بود و هست و در این میان اظهارات دشمن‌کام بعضی از دوستان، آن هم با عناوینی چون «مورخ انقلاب»؟!، بر گوش‌ها سنگین می‌نشیند.

اگر این سخنان بر زبان تکنوکرات‌ها و لیبرال‌های مغرض و معاند جاری و در نشریات اپوزوسیون انقلاب منتشر می‌شد، هضم آن برای دوستان و دوستداران انقلاب آسان بود، چون پیداست که آنان به عنوان آلترناتیوهای خیالی، حضور روحانیت را در مصادر امور برنمی‌تابند و تاریخ موارد بسیاری از تهمت‌ها علیه هاشمی رفسنجانی را از نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب تا این اواخر در اسناد و منابع خویش دارد، اما بالا زدن آستین همت توسط بعضی از روحانیون برای برآورده‌ کردن آرزوی محال دوری «مردم از روحانیت» از تناقض‌های عجیب و غریب روزگار است.

از همه این موارد که بگذریم، نوع و مقطع ورود شما به این پروژه و استفاده از کلمات و جملاتی که به هیچ وجه با ادبیات حوزه سازگاری ندارد، پرسش‌برانگیز است؟!

سابقه ذهنی جامعه از آقای زیارتی (حجت‌الاسلام سید حمید روحانی)، فردی است که حتی حاضر است مرحوم شریعتی را در جهت تقویت حوزه‌ها یکبار دیگر به مسلخ تاریخ ببرد، اما ناگهان در چرخش 180 درجه‌ای شخصیت‌ها انقلاب و زبرالحدیدهای نهضت امام خمینی (ره) را به مذبحی می‌برد که سلاخان «دین ستیز» آن را برای استحاله انقلاب در بعضی از رسانه‌های مرموز بنا کرده‌اند.

باور این جمله به نقل از شما در رسانه‌ها سخت است که «کسی روزی مرد شماره 2 خوانده می‌شد،‌وقتی دید که مقام معظم رهبری در مقابل نفسانیات تسلیم نمی‌شود، در انتخابات ریاست جمهوری نهم با سر و مغز زمین خورده.»؟!

شما که مدعی در اختیار داشتن اسناد فراوان تاریخی هستید، آیا می‌توانید حتی یک سند برای این تهمت خویش ارائه نمایید که «بزرگترین اشتباه جبران‌ناپذیر هاشمی تشویق بهتر جوانان مسلمان برای پیوست به سازمان مجاهدین (منافقین) بوده»؟!

واقعا با چه قیاسی این جمله را می‌گویید که «اینکه هاشمی می‌گوید 50 سال با آیت‌الله خامنه‌ای رفیقم، از قدرت‌طلبی و خودخواهی منشا می‌گیرد.»؟!

آیا می‌توان سخنرانی 29 خرداد مقام معظم رهبری در خطبه‌های نماز جمعه درباره هاشمی رفسنجانی را آن‌گونه که شما می‌گویید، برخاسته از خون دل دانست که صراحتا می‌گوید «اختلاف من و آقای هاشمی یک توهم است؟» آیا این توهم شامل شما هم می‌شود؟

اگرچه «فرو غلطیدن در لجن‌زار» از عبارات شما در این سخنرانی است، اما آیا اندکی تامل می‌نمایید که خدای نخواسته با سوار شدن بر توسن افراط و تفریط، القاعده‌وار در تنگناهای لجن‌زا تندروی‌‌ها فرو غلطیده‌اید؟

جناب آقای روحانی!

متاسفانه در این سخنرانی، شما خواسته یا ان‌شاءالله ناخواسته توهینی دو سویه را نثار آیت‌الله خامنه‌ای و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی کرده‌اید. مطمئنا معتقدین حقیقی به اصل ولایت فقیه سخنان سخیف چون «آلت دست بودن رهبر انقلاب» را هر چند در لوای تحلیل و تفسیر برنمی‌تابند.

امید آنکه برای خوشایند عده‌ای که دیروز و امروزشان معلوم است و همه می‌دانیم برای فردای این مملکت چه خیال‌های شومی در سر دارند، آیینه تاریخ را بیش از این غبارآلود ننماییم که اگر روزی خورشید حقیقت بر آن بتابد، پاسخی در پیشگاه خداوند نداشته باشیم.