اخبار داغ

بعضی از خبرهای داغ زمان تا یه وقت فراموش نشن

اخبار داغ

بعضی از خبرهای داغ زمان تا یه وقت فراموش نشن

نظر گلپور در مورد موسوی خئینی ها

"عماریون"- رضا گلپور:
             پدر معنوی فرقه فرقان، به دنبال بازتولید میرحسین به جای گودرزی است.

محمد موسوی خوئینی ها (صاحب سلسله مباحث تفسیر تفنگی! قرآن در مسجد جوستان نیاوران) لیدر معنوی و پدرکاریزماتیک فرقه فرقان.


رضا گلپور پژوهشگر و نویسنده ی کتاب شنود اشباح که اخیراً کتاب بسیار ارزشمند و گرانپایه ی کابوس در بیداری را منتشر نموده است؛ با حضور در غرفه ی سایت عماریون ضمن تشکر از انعکاس سخنرانی بیست ماه قبل خود در بومهن (یک ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388) توسط این سایت تأکید کرد همچنان ضرورت پاسخگویی میرحسین موسوی وهمسرش زهره کاظمی (مشهور به زهرا رهنورد) پیرامون سوابق سؤال برانگیزشان در ایالات متحده ی آمریکا و نیز اسرار همراهی و پیروی شان از محمد نخشب (مؤسس خداپرستان سوسیالیست که در لینک همکاری با ساواک و سیا قرار داشت) احساس می گردد.
او تشنگی نسل جدید در یافتن پاسخ های مستند و معقول را انگیزه بخش خود در تحمل همه ی فشارهای گوناگون در مسیر بازشناسی افراد و جریانات مؤثر در تاریخ معاصر عنوان نمود.
قبل از خداحافظی او به ضرورت دقت و اندیشه ورزی در نکات مطروحه در ویژه نامه ی جدید مجله ی یادآور نشریّه ی مؤسّسه ی مطالعات تاریخ معاصر ایران(کتاب ماه فرهنگی تاریخی شماره ی بهار 1389) که درباره ی فرقه ی جنایتکار فرقان می باشد پرداخت و قول داد این نکات را برایمان ارسال نماید. ادامه مطلب ...

افشای جزئیاتی دیگر از هویت مدعی تسلط به علوم غریبه که به جریان ا

همانگونه که پیشتر وعده داده بودیم در نظر داریم در اولین قسمت از گزارش خود را درباره فردی به نام " ع ـ غ"  که توانسته بود طی سال های گذشته به برخی مقامات متصل به جریان انحرافی نزدیک شود منتشر کنیم . هر چند داستانی که درباره این فرد مطرح شده در ابتدا ممکن است کمی شگفت انگیز به نظر برسد . اما خبرنگاران شفاف نیز از طریق مصاحبه با چندین نفر از افرادی که از اقدامات وی آگاهی داشته اند به این اطمینان رسیدند که با یک پدیده عجیب مواجه شده اند . البته بسیاری نیز به ما گفتند چنین افراد رمالی در همه جای دنیا وجود دارند و برخی واقعا شیطان صفت هستند و با اجنه در ارتباطند و برای اقدامات خلاف از آنان بهره می گیرند . اما نکته تاسف بار این بود که چنین فردی بتواند با ظاهری متفاوت از باطنش به برخی مسئولین دسترسی پیدا کرده و با آنها ارتباط مستمر داشته باشد . از جمله ارتباطات مستمر وی با آقایان " ر" ، " م " و " ب " از مقامات جریان انحرافی بوده است.

ادامه مطلب ...

برای شناخت دین باید سراغ دین شناسان اصیل رفت نه جن گیران

رییس مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) تاکید کرد: برای فهم دین باید به دین شناسان اصیل مراجعه کرد نه جن گیران و مرتاضان.

به گزارش رسا، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی در نخستین گردهمایی فراگیر قرارگاه عمار که در سالن همایش های این نهاد علمی و آموزشی برگزار شد، با اشاره به فتنه های مختلف از ابتدای انقلاب اسلامی، ابراز داشت: در فتنه های اخیر کسانی مؤثر بودند که سوابق مبارزاتی، انقلابی، زندان و شکنجه داشته و بعد از انقلاب نیز در مسؤولیت هایی حضور داشتند، زحماتی کشیدند و تقریبا برای بسیاری از اینها ما به به و چه چه می کردیم.

عضو مجلس خبرگان رهبری با تبیین تفاوت و گردش 180 درجه ای این افراد، فرازهایی از بیانات امام علی(ع) در کتاب شریف نهج البلاغه را متذکر شد و ابراز داشت: مولای متقیان با شیواترین بیان و دقیق ترین واژه ها سرّ این مطلب را بیان می کند.

این استاد سطح عالی حوزه علمیه قم ادامه داد: حضرت علی(ع) آغاز پیدایش فتنه های دینی را تمایلات و هواهای نفسانی و قرائت های جدید از دین با پوششی از حق می دانند و این بهترین درس برای ما است که هم حوادث روز را بتوانیم به درستی تحلیل کنیم و خود را برای آینده آماده نماییم تا کمتر دچار فتنه شویم.

ادامه مطلب ...

داستان تاسف انگیز یک شهروند از انحرافات رمالی به نام

منبع سایت شفاف

 

شفاف : طی روزهای گذشته افشاگری سایت شفاف درباره ارتباط برخی رمالان با جریان انحرافی بازتاب گسترده ای در میان کسانی داشته است که پیشتر نیز برخی اطلاعات را در این زمینه داشته اند اما بنا به مصالحی سکوت پیشه کرده بودند . اما به نظر می رسد برخی شهروندان ایرانی با افشاگری های روزهای اخیر تصمیم به اطلاع رسانی درباره واقعیاتی که دیده اند گرفته اند .

در همین زمینه آقای یوسف خ از ایرانیان مقیم آلمان اطلاعات خود را درباره جریان انحرافی و برخی مرتبطان آنها برای سایت شفاف ارسال کرده است که بسیار تاسف برانگیز است . اینکه برغم هشدارهای شدیدالحن مراجع عظام تقلید ، دستگاه قضایی و هشدارهای نظام و مسئولان باز هم عده ای که تحصیل کرده هم هستند فریب تعدادی فریبکار را می خورند تاسف بار است .

اما آقای یوسف خ در نامه ای که برای سایت شفاف ارسال کرده ، نوشته است :


بسم الله النور

من یوسف خ هستم و چند سالی هست که در آلمان در یک پروژه ساختمان سازی انبوه مهندس ناظر هستم .

 

اطلاعات من البته بیشتر درباره  آقای "م" [لیدر جریان انحرافی است ] و خانم دیگری بنام پانته آ [...] .

در سالیان قبل حدود سال 1374 من آقای "عباس غ "  را از طریق فردی بنام غلامعلی [...]شناختم . گرهی در کارم افتاده بود و ایشان من را برد منزل فرد دیگری . ایشان را شناختم.  یکسری دعا را با زعفران در کاسه  چینی ای که گفته بود با خودم بیاورم نوشت و بعد گفت با این آب زمزم که در قوطی ای بود ، مخلوطش کن و در سه وعده بخور.  من انجام دادم و دست بر قضا گره از کارمان [احتمالا اتفاقی] باز شد .

 من هیچ وقت به این مسال اعتقاد نداشتم ولی خب راستش را بخواهید ته دلم کمی لرزید. گذشت و گذشت و من هر از گاهی که به تهران می آمدم - آنزمان من در معدن گل گهر کار میکردم ـ به ایشان هم سری می زدم و جالب اینکه هر بار هم یکجایی بود .یک بار در باغی در شهریار و یک بار در شهرری و چندباری هم در خیابان ایران .

هربار هم ایشان دعایی برایم مینوشت . آخرین بار که ایران بودم و می خواستم از ایشان خداحافظی کنم و به آلمان بیایم ایشان را در منزل [...]  در خیابان سبلان دیدم . گفت فلانی بیا می خواهم تو را به یکی از خواص معرفی کنم که آقای دکتر[...] بودند .ایشان دو سال بعد [...] شدند و من تا آنروز ایشان را اصلا نمی شناختم.  رفتیم در حیاط خلوت همان منزل که دکتر با چند نفری نشسته بود و ظرف اناری هم بود.  آقای " عباس غ "  که همه آقا صدایش می کردند من را معرفی کرد و نشستیم.  آقاـ عباس غ ـ  اناری را برداشت ونصف کرد و نصفش را در کیسه  ای گذاشت و نصفش را به دکتر [...] داد و گفت این را خودت بخور و این راهم به سید بده . من البته نفهمیدم منظورش از سید کیست ؟ رو به من کرد و گفت : فلانی این انارها  را مولایمان فرستاده  است . خب من هم تحت تاثیر قرار گرفتم و اشکم جاری شد و خلاصه نصف اناری هم خوردم و دعا کردم کار آلمانم درست شود که آقاـ عباس غ ـ  گفت شک نکن همه مشکلاتت حل می شود و البته بطور معجزه آمیزی هم حل شد 

همه اینها باعث شد تا من ایمانم به آقای "عباس غ" بیشتر شود .

تا  اینکه سال پیش من برای شرکت در مناقصه ساختمان اجلاس در کیش به تهران آمدم و فرمهارا گرفتم و همان روز هم برای اینکه مشکلم این بار هم حل شود ! گشتم و خلاصه آقا را پیدا کردم!   در محله دیلمان در شهر ری در یک باغچه مانندی ایشان را دیدم و گفتم:  آقا ! این فرمها را تبرک کنید که برنده شوم .ایشان گفت چیست؟ گفتم فلان است و گفت حل شد کارت!

 همان لحظه پرسیدم چرا؟  گفت:  الان می بینی تو از خواصی ! خلاصه کمی که نشستم دیدم آقای "م" از اتاقی آمدند بیرون با دشداشه ای سفید و بلند . "عباس غ" با ایشان حرف زد و ایشان آمد نشست کنار من و حرف زدیم و خلاصه گفت فردا بیا به  آدرسی واقع در شمال تهران کنار مدرسه و سفارت ایتالیا . آپارتمانی بود و رفتیم و نشستیم. ایشان گفت کارتان انجام می شود ، اما باید سهم امام(ع) را هم بدهید! که پرسدم چقدر؟  گفت پانصد هزار یورو ! که البته برای من بسیار بالا بود ولی من نگفتم نه و گفتم چشم باید از آلمان بیاورم . همان روز آنجا خانمی را دیدم بی حجاب و با وضعیت آنچنانی که اسمش بود پانته آ [...] که آمد و حرف زد و معلوم شد که ایشان و پدرشان  و شرکتشان همه کاره این پروژه هستند ! 

من برای زیارت امام رضا (ع) عازم مشهد بودم  و گفتم چشم، حتما بروم مشهد و بیایم ،  ببینیم چه می شود که آقای "م" گفت رازش را نمی دانم ولی تو داری خاص میشوی ،چون ماهم با آقاـ عباس غ ـ  فردا عازم مشهدیم .

واقعا من سردم شده بود و مانده بودم چه بگویم ؟ خلاصه دو روز بعد در صحن انقلاب آقاـ عباس غ ـ و " م " و خانم پانته آ نشستند و گفتند پول را سریع باید بدهی چون برای سربازان مولا میخواهیم غذا بفرستیم ! من شل شده بودم که بدهم یا ندهم ؟

 شب قرارمان شد در احمد آباد. وقتی رفتم در حیاط آن خانه بزرگ نشسته بودم و " عباس غ " و تعداد زیادی هم دورش بودند تا اینکه خلوت که شد رفتیم داخل خانه . بعد از ساعاتی من بودم و آقای " م" و خانم پانته آ و " عباس غ " و دو سه نفر دیگر خلاصه من وعده کردم که تا ماه آینده پول را جور کنم .

به تهران آمدم و چند روز بعدش هم به دفتر معماری خانم پانته آ رفتم و درباره کار و مسائل اینگونه صحبت کردم .  برگشتم آلمان نتوانستم پول را جور کنم و البته کمی هم تردید داشتم . تا اینکه آقای "م" به برلین آمده بود و رفتم دیدم خانم پانته آ هم هست .   اول در کنفرانسی در هتل بودیم و بعد هم در رستورانی در غرب برلین پستدام دعوت شدم که چند نفری بیشتر نبودیم.  سر میز  نشسته بودیم و خانم پانته آ هم بی حجاب بود . به نظرم می رسد که رفتارشان هم کمی سرخوش بود که فکر کنم  چیزی نوشیده بودند و ... من حقیقتا ترسیدم و گفتم چه بسا اتفاقی بیفتد و درد سر بشود .  همان شب بعد از اینکه ایشان را تا هتل مشایعت کردم ، ارتباطم را کاملاً قطع کردم .

  برای کنفرانس ایرانیان خارج از کشور هم برایم دعوتنامه فرستاده بودند که البته بدلیل کار نتوانستم بیایم و دیگر ارتباطی نداشتم تا اینکه چند روز پیش اخباری را شنیدم  درباره "عباس غ" که به او می گفتند آقا !

  این اطلاعات من بود درباره این آقا و دوستانش چون آقای " م " و خانم پانته آ ...

 امیدوارم راهگشا باشد .

داستان تاسف انگیز یک شهروند از انحرافات رمالی به نام

منبع سایت شفاف

 

شفاف : طی روزهای گذشته افشاگری سایت شفاف درباره ارتباط برخی رمالان با جریان انحرافی بازتاب گسترده ای در میان کسانی داشته است که پیشتر نیز برخی اطلاعات را در این زمینه داشته اند اما بنا به مصالحی سکوت پیشه کرده بودند . اما به نظر می رسد برخی شهروندان ایرانی با افشاگری های روزهای اخیر تصمیم به اطلاع رسانی درباره واقعیاتی که دیده اند گرفته اند .

در همین زمینه آقای یوسف خ از ایرانیان مقیم آلمان اطلاعات خود را درباره جریان انحرافی و برخی مرتبطان آنها برای سایت شفاف ارسال کرده است که بسیار تاسف برانگیز است . اینکه برغم هشدارهای شدیدالحن مراجع عظام تقلید ، دستگاه قضایی و هشدارهای نظام و مسئولان باز هم عده ای که تحصیل کرده هم هستند فریب تعدادی فریبکار را می خورند تاسف بار است .

اما آقای یوسف خ در نامه ای که برای سایت شفاف ارسال کرده ، نوشته است :


بسم الله النور

من یوسف خ هستم و چند سالی هست که در آلمان در یک پروژه ساختمان سازی انبوه مهندس ناظر هستم .

 

اطلاعات من البته بیشتر درباره  آقای "م" [لیدر جریان انحرافی است ] و خانم دیگری بنام پانته آ [...] .

در سالیان قبل حدود سال 1374 من آقای "عباس غ "  را از طریق فردی بنام غلامعلی [...]شناختم . گرهی در کارم افتاده بود و ایشان من را برد منزل فرد دیگری . ایشان را شناختم.  یکسری دعا را با زعفران در کاسه  چینی ای که گفته بود با خودم بیاورم نوشت و بعد گفت با این آب زمزم که در قوطی ای بود ، مخلوطش کن و در سه وعده بخور.  من انجام دادم و دست بر قضا گره از کارمان [احتمالا اتفاقی] باز شد .

 من هیچ وقت به این مسال اعتقاد نداشتم ولی خب راستش را بخواهید ته دلم کمی لرزید. گذشت و گذشت و من هر از گاهی که به تهران می آمدم - آنزمان من در معدن گل گهر کار میکردم ـ به ایشان هم سری می زدم و جالب اینکه هر بار هم یکجایی بود .یک بار در باغی در شهریار و یک بار در شهرری و چندباری هم در خیابان ایران .

هربار هم ایشان دعایی برایم مینوشت . آخرین بار که ایران بودم و می خواستم از ایشان خداحافظی کنم و به آلمان بیایم ایشان را در منزل [...]  در خیابان سبلان دیدم . گفت فلانی بیا می خواهم تو را به یکی از خواص معرفی کنم که آقای دکتر[...] بودند .ایشان دو سال بعد [...] شدند و من تا آنروز ایشان را اصلا نمی شناختم.  رفتیم در حیاط خلوت همان منزل که دکتر با چند نفری نشسته بود و ظرف اناری هم بود.  آقای " عباس غ "  که همه آقا صدایش می کردند من را معرفی کرد و نشستیم.  آقاـ عباس غ ـ  اناری را برداشت ونصف کرد و نصفش را در کیسه  ای گذاشت و نصفش را به دکتر [...] داد و گفت این را خودت بخور و این راهم به سید بده . من البته نفهمیدم منظورش از سید کیست ؟ رو به من کرد و گفت : فلانی این انارها  را مولایمان فرستاده  است . خب من هم تحت تاثیر قرار گرفتم و اشکم جاری شد و خلاصه نصف اناری هم خوردم و دعا کردم کار آلمانم درست شود که آقاـ عباس غ ـ  گفت شک نکن همه مشکلاتت حل می شود و البته بطور معجزه آمیزی هم حل شد 

همه اینها باعث شد تا من ایمانم به آقای "عباس غ" بیشتر شود .

تا  اینکه سال پیش من برای شرکت در مناقصه ساختمان اجلاس در کیش به تهران آمدم و فرمهارا گرفتم و همان روز هم برای اینکه مشکلم این بار هم حل شود ! گشتم و خلاصه آقا را پیدا کردم!   در محله دیلمان در شهر ری در یک باغچه مانندی ایشان را دیدم و گفتم:  آقا ! این فرمها را تبرک کنید که برنده شوم .ایشان گفت چیست؟ گفتم فلان است و گفت حل شد کارت!

 همان لحظه پرسیدم چرا؟  گفت:  الان می بینی تو از خواصی ! خلاصه کمی که نشستم دیدم آقای "م" از اتاقی آمدند بیرون با دشداشه ای سفید و بلند . "عباس غ" با ایشان حرف زد و ایشان آمد نشست کنار من و حرف زدیم و خلاصه گفت فردا بیا به  آدرسی واقع در شمال تهران کنار مدرسه و سفارت ایتالیا . آپارتمانی بود و رفتیم و نشستیم. ایشان گفت کارتان انجام می شود ، اما باید سهم امام(ع) را هم بدهید! که پرسدم چقدر؟  گفت پانصد هزار یورو ! که البته برای من بسیار بالا بود ولی من نگفتم نه و گفتم چشم باید از آلمان بیاورم . همان روز آنجا خانمی را دیدم بی حجاب و با وضعیت آنچنانی که اسمش بود پانته آ [...] که آمد و حرف زد و معلوم شد که ایشان و پدرشان  و شرکتشان همه کاره این پروژه هستند ! 

من برای زیارت امام رضا (ع) عازم مشهد بودم  و گفتم چشم، حتما بروم مشهد و بیایم ،  ببینیم چه می شود که آقای "م" گفت رازش را نمی دانم ولی تو داری خاص میشوی ،چون ماهم با آقاـ عباس غ ـ  فردا عازم مشهدیم .

واقعا من سردم شده بود و مانده بودم چه بگویم ؟ خلاصه دو روز بعد در صحن انقلاب آقاـ عباس غ ـ و " م " و خانم پانته آ نشستند و گفتند پول را سریع باید بدهی چون برای سربازان مولا میخواهیم غذا بفرستیم ! من شل شده بودم که بدهم یا ندهم ؟

 شب قرارمان شد در احمد آباد. وقتی رفتم در حیاط آن خانه بزرگ نشسته بودم و " عباس غ " و تعداد زیادی هم دورش بودند تا اینکه خلوت که شد رفتیم داخل خانه . بعد از ساعاتی من بودم و آقای " م" و خانم پانته آ و " عباس غ " و دو سه نفر دیگر خلاصه من وعده کردم که تا ماه آینده پول را جور کنم .

به تهران آمدم و چند روز بعدش هم به دفتر معماری خانم پانته آ رفتم و درباره کار و مسائل اینگونه صحبت کردم .  برگشتم آلمان نتوانستم پول را جور کنم و البته کمی هم تردید داشتم . تا اینکه آقای "م" به برلین آمده بود و رفتم دیدم خانم پانته آ هم هست .   اول در کنفرانسی در هتل بودیم و بعد هم در رستورانی در غرب برلین پستدام دعوت شدم که چند نفری بیشتر نبودیم.  سر میز  نشسته بودیم و خانم پانته آ هم بی حجاب بود . به نظرم می رسد که رفتارشان هم کمی سرخوش بود که فکر کنم  چیزی نوشیده بودند و ... من حقیقتا ترسیدم و گفتم چه بسا اتفاقی بیفتد و درد سر بشود .  همان شب بعد از اینکه ایشان را تا هتل مشایعت کردم ، ارتباطم را کاملاً قطع کردم .

  برای کنفرانس ایرانیان خارج از کشور هم برایم دعوتنامه فرستاده بودند که البته بدلیل کار نتوانستم بیایم و دیگر ارتباطی نداشتم تا اینکه چند روز پیش اخباری را شنیدم  درباره "عباس غ" که به او می گفتند آقا !

  این اطلاعات من بود درباره این آقا و دوستانش چون آقای " م " و خانم پانته آ ...

 امیدوارم راهگشا باشد .