اخبار داغ

بعضی از خبرهای داغ زمان تا یه وقت فراموش نشن

اخبار داغ

بعضی از خبرهای داغ زمان تا یه وقت فراموش نشن

زیباکلام بدون روتوش؛ بخش یک

اگرچه آقای زیبا کلام رو در حدی نمی دونم که بشینم حرفش رو گوش کنم اونم به خاطر حرفهای مفت و بی حسابش ولی از اونجاییکه ادعاهایی میکنه که جدیدا به نظر دور جدیدی از تبلیغات روی اونها داره شروع میشه و شاید بشه این ادعاهای مسخره از طرف ایشون رو  بشه به حساب شروع این حملات تصور کرد گفتم این سوال و جواب ها رو اینجا قرار بدم تا آمادگی باشه برای دوستان

زیباکلام بدون روتوش؛ بخش یک


"عماریون"- حسین قاسمی/
دکتر صادق زیباکلام از جمله فعالین سیاسی می باشد که درتمام سالهای اخیر علیرغم مواضع تعجب برانگیزش از مصونیت اهنین برخوردار بوده است.علیرغم دستگیری توسط ساواک، باتایید ساواک مربی دانشکده فنی دانشگاه تهران می شود. مقارن با دستگیری ایشان، هارولد ویلسون نخست وزیر انگلیس و لرد ویکتور روچیلد ازبزرگان صهیونیسم برای آزادیش با رژیم شاه وارد مذاکره میشوند. بعد از انقلاب نماینده نخست وزیری در کردستان میشود.او طی مصاحبه ای خواست های کومله را منطقی اعلام می کند.همین مواضع باعث میشود که نیروها و فرماندهان ارتش وسپاه و مرحوم خلخالی به او بدبین شوند.زیباکلام به شدت از انقلاب فرهنگی وطاغوت زدایی از دانشگاهها در ان مقطع حمایت می کندو نه تنها خواستار پاکسازی اساتید بلکه خواستار پاکسازی و اخراج کارمندان دانشگاه میشود.البته چندسال بعد این رفتار خودرا جاهلانه می خواند.  زیباکلام در مقطع بعداز دوم خرداد ودر استانه مجلس ششم ،قاطعانه از اقای هاشمی رفسنجانی دفاع می کند و این اقدام باعث غضب و پاسخ متقابل برخی از دوستان اصلاح طلبش می گردد به نحوی که عباس عبدی تلویحا اورا به پفیوزیسم سیاسی متهم می کند.مطرح کردن قانونی بودن اسرائیل و به رسمیت شناختن ان رژیم غاصب و...درکنار دفاع از قراردادهای استعماری مانند 1919،دارسی و...،متهم کردن ایرانیان به عرب ستیزی ،بی ارزش خواندن جزایر سه گانه،حمایت از رضاخان ، ودهها مطلب عجیب و غیر علمی ومنطقی از دیگر ویژگیهای اوست.همچنین سخنان متناقض زیباکلام در سالهای اخیر درباره انتخابات ،دولت احمدی نژاد ،مشایی ،قالیباف و پرحرفی های وی ،باعث شده که عده ای اورا بخاطر این مواضع متناقض وبعضا کم ارزش و برخی اشفته گویی ،دچار بیماری اسهال گلو بدانند.
در این مطلب که در سه بخش تقدیم می گردد بران هستم تا مواضع و فراز وفرودهای زندگی اورا بررسی نمایم.

زیباکلام بدون روتوش-(1)
صادق زیباکلام درسال 1327 درمحله بازارچه آب منگول تهران متولدشد. خودش می گوید که پدرم مال محله خانی آباد و مادرم مال محله بازارچه نایب السلطنه خیابان ری بودند و من درکوچه معروف به "دعانویس ها”، وسط بازارچه آب منگول ،درجنوب خیابان ری متولدشدم.

او می گوید پدرش در”حزب زحمتکشان” به رهبری دکتر مظفر بقایی فعالیت می کرد. مسوولیت اصلی وی در حزب، همکاری در انتشار روزنامه "شاهد” ارگان حزب زحمتکشان بود.
پدرم آدم متدینی بود ولی با روحانیت آبش در یک جو نمی رفت، ایشان خیلی روحانیت را قبول نداشت.


درجلد اوّل کتاب «مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک» (مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات) در سند مورخ ۲۹ آذر۱۳۲۸ درباره روزنامه شاهدآمده است:

"دکتربقایی و بعضی از دوستان او که روزنامه شاهد را انتشار می دهند ،از قبیل زهری ودکتر عیسی سپهبدی، متمایل به سیاست امریکا می باشند."

صادق زیبا کلام در سال 1345 در حالی که 18 سال سن داشت جهت تحصیل به انگلیس میرود. درسال 1353که برای دیدار باخانواده به ایران امد ، توسط ساواک دستگیر می شود.

و به اتهام اقدام علیه امنیت کشور محکوم به سه سال زندان محکوم می شود.زیباکلام تا شهریور 1355 در زندان می ماند.خودش می گوید: ”من جز اولین کسانی بودم که درسال 1355، رایحه ی خوش سیاست حقوق بشرجیمی کارتر، رییس جمهور وقت آمریکا، به مشامشان خورد و اززندان آزاد شدند”

پس از ازادی از زندان ، با تایید ساواک به عنوان مربی در دانشکده فنی دانشگاه تهران استخدام شد.

زیباکلام انچنان که خودش می گوید مدتی نیز تحت تاثیر مارکسیسم قرارگرفته است:

"یکی ازبستگانم به نام بهرام ثریا، کتاب” اصول مقدماتی فلسفه” جرج پلیتسر را که نظریه پردازی مارکسیست بود و غلامعلی فروتن از اعضای حزب توده آن را به فارسی ترجمه کرده بود، به من درس می داد و کیومرث زرشناس که از رهبران حزب توده بود ”فلسفه مارکسیسم” و احمد ساعی که از رهبران جبهه ملی بود ”تاریخ جنبش ملی ایران” و غلامعلی عاطفی "نظریات خلیل ملکی” را به من تعلیم می دادند. آموزش های مارکسیستی کم و بیش تمام اعتقادات دینی ام را به بن بست مواجه ساخت. هیچ پاسخی برای آن آرا واندیشه ها نداشتم...همه وجودم شک شده بود، مطالعات دینی ام آنقدر کم و سطحی بود که حتی برای کوچکترین مباحث مارکسیستی هم پاسخی نداشتم و درمانده شده بودم. برای مدتی نمازخواندن را هم کنارگذاشتم چون احساس می کردم نمی توانم چون اعتقادنداشتم"
زیبا کلام از همان آغاز دوران تحصیل  وارد تشکیلات کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور شد و هنگام حضور در انگلیس نیز به این عضویت ادامه داد. وی از جمله فعالین جنبش دانشجویی در خارج کشور بود که علی‌رغم فعالیت در کنفدراسیون و آمیزش با نیروهای مارکسیستی، در عین حال با اتحادیه انجمن‌های اسلامی اروپا و آمریکا نیز همکاریهایی داشت.

 روچیلد و ازادی "دانشجوی خوش اتیه "هارولد ویلسون

لرد ویکتور روچیلد کیست؟

عبدالله شهبازی ، مورخ و کارشناس اسناد تاریخی درباره او می نویسد:

"....نام ویکتور روچیلد ، عجیب ترین چهره خاندان روچیلد ، در سه عرصه متفاوت به عنوان شخصیتی طراز اول ثبت است: به عنوان سومین بارون خاندان روچیلد در انگلستان که هدایت این امراتوری نامریی را در دوران معاصر عهده دار بود ، به عنوان یک چهره استثنایی و موثر در تاسیس و توسعه سرویس های معظم جاسوسی غرب ، بویژه اینتلیجنس سرویس انگلستان و به عنوان یک زیست شناس شهیر..."

لرد ویکتور روچیلد در تقویت موساد و تبدیل آن به یکی از مقتدرترین سرویس های جاسوسی غرب سهم اساسی داشته است. جالب است بدانیم که تا همین چندی پیش یکی از اعضای دودمان روچیلد به نام سرتیپ دانی روچیلد در راس موساد قرار داشت.

خاطرات جنجالی پیتر رایت ، کارمند ارشد MI5 ، ماخذ مهمی در روشن کردن نقش اساسی لرد ویکتور روچیلد در توسعه و تحکیم MI6 و پیوند سرویس اطلاعاتی صهیونیست ها  با سرویس های جاسوسی غرب به شمار می آید. طبق این سند ، لرد روچیلد طی سالیان مدید ، نوعی نقش قیمومیت را بر سرویس های اطلاعاتی بریتانیا عهده دار بوده و از طریق شبکه های گسترده خود در خاورمیانه و از طریق کمک های مالی و علمی خود ، سرویس های ضعیف و بی پول انگلستان پس از جنگ را یاری می داده است.

پیتر رایت در خاطراتش ، آشنایی خود با ویکتور روچیلد را اینچنین شرح می دهد:

"...در سال 1958 ...هالیس (رییس وقت MI5 ) مرا با مردی به نام ویکتور روچیلد آشنا کرد که برای پیشرفت کار سرویس و مدرن کردن آن خدماتی بیش از حد انجام داد. روچیلد در دوران جنگ در MI5 خدمت کرده بود و با بسیاری از کارمندان رده بالا و به ویژه دیک وایت ( رییس کل MI5 و سپس MI6 ) دوستی عمیق داشت. وی در زمان آشنایی با من ، بخش تحقیقاتی شرکت نفتی شل را اداره می کرد و بیش از 30 آزمایشگاه مختلف را در سراسر جهان زیر کنترل خود داشت. .."

همین ویکتور روچیلد است که بوسیله ارتباط با شاپور ریپورتر (پسر اردشیر ریپورتر) دومین دوره از حاکمیت پنهان صهیونیست ها در دستگاه حکومتی رژیم پهلوی را اداره می نماید و از این طریق کشور ما را به آنجایی که منافع و مطامع صهیونیسم جهانی اقتضاء می نماید ، می کشاند.

پیتر رایت در همان خاطراتش می نویسد :"...لرد ویکتور روچیلد با استفاده از دوستی اش با شاه ایران و اداره برخی از عوامل جاسوسی در خاورمیانه که آنها را برای دیک وایت (رییس کل MI6 ) و به طور شخصی کنترل می کرد ، مانند سر شاپور ریپورتر که رل تعیین کننده ای در عملیات خاورمیانه ای MI6 در سال های دهه 1950 داشت (اشاره به کودتای 28 مرداد 1332) ، روابط خود را با دستگاه اطلاعاتی انگلستان حفظ می کرد..."

در واقع پیتر رایت از شاپور ریپورتر به عنوان یک چهره مستقل اطلاعاتی که در رابطه با لرد ویکتور روچیلد عمل می کرد و ارتباطات او با MI6 از طریق روابط شخصی روچیلد و رییس کل MI6 تامین می شد ، یاد می کند. این شیوه ارتباط به وضوح نشان می دهد که درواقع شاپور ریپورتر بیش از آنکه مامور MI6 باشد ، عامل درجه اول "سرویس اطلاعاتی صهیونیست ها" به رهبری لرد روچیلد سوم بوده است ؛ هرچند به دلیل آمیختگی صهیونیسم با سرویس های جاسوسی غرب ، تفاوت اساسی میان عملکرد آنان نمی توان قائل شد.

جایگاه یهودیان در تاریخ سرویس های اطلاعاتی بریتانیا چشمگیر است و از آنجا که به تصریح جلد پانزدهم دایرة المعارف بریتانیکا ، روچیلدها رهبران غیر رسمی جامعه یهود انگلیس به شمار می روند ، این نقش را باید به آنها منتسب ساخت.

و بالاخره اعلامیه معروف بالفور توسط جیمز بالفور (وزیر امور خارجه دولت انگلیس ) برای تاسیس رژیم صهیونیستی در سال 1917 خطاب به لرد روچیلد صادر گردید.

متن اعلامیه :

«لرد روچیلد عزیزم‏

با نهایت خرسندی اطلاع می‏دهد که به عنوان نماینده رسمی‏ دولت پادشاه انگلستان بیانیّه‏ ای که حاوی احساسات همدردی با نهضت صهیونیست و برآوردن خواسته‏ های آن می‏باشد و به تصویب‏ هیأت وزیران هم رسیده است ذیلا ارسال می‏دارد. دولت پادشاهی با نظر مساعد به تشکیل یک میهن و خانه برای‏ ملّت یهود در فلسطین می‏نگرد و بهترین مجاهدت را به عمل خواهد آورد تا امکان این مقصود میسّر گردد.کاملا واضح و آشکار است که  هیچ اقدامی که مخلّ آسایش و باعث لطمه زدن به حقوق اجتماعی، مذهبی،حقّ حیات و موقعیّت غیر یهودیان ساکن فعلی فلسطین گردد نباید انجام گیرد.

بسیار مشعوف و متشکّر خواهم شد چنانچه متن این اعلامیّه را به‏ فدراسیون صهیونیست برسانید.

ارادتمند آرتور جیمز بالفور.»

 به این ترتیب دولت انگلیس که زیر نفوذ شدید امپراتوری صهیونیسم به سرکردگی خاندان روچیلدها قرار داشت ، تعهد کرد ، آرمان صهیونیست ها را تحقق بخشد و این برنامه صهیونیستی در سال 1917 به طور رسمی ، به عنوان سیاست علنی دولت بریتانیا اعلام گردید.

براساس اسناد آزاد شده درباره ایران و جهان در آرشیو ملی بریتانیا مربوط به سال 1976 که توسط اقای مجید تفرشی برای اولین بار منتشر شده است ،بازداشت صادق زیباکلام مفرد ،باعث واکنش مقامات انگلیسی می شود.به نحوی که هارولد ویلسون نخست وزیر انگلیس و رییس افتخاری دانشگاه برادفورد پیگیر وضعیت نامبرده وازادیش می شود.

"بر اساس گزارش هشتم آگوست 1975 (17 مرداد 1354) و تقریبا در سالگرد دستگیری زیبا کلام، ویلسون تصمیم گرفت تا  از طریق  ارتباط شخصی "لرد ویکتور راتچایلد" با شاه و هویدا و به عنوان ابتکاری شخصی در یکی از سفرهای متعددش به تهران در راه آزادی دانشجوی زندانی دانشگاه برادفورد تلاش کند.

یک ماه و اندی بعد، نخست وزیر بریتانیا در نامه مورخ 19 سپتامبر (28 شهریور) خود به عنوان رییس افتخاری دانشگاه برادفورد به لرد راتچایلد خواستار استفاده از ارتباط شخصی و دوستانه راتچایلد و کمک وی به عفو و آزادی زیبا کلام به عنوان "یک دانشجوی خوش آتیه دوره دکترا" و رفع نگرانی از دانشجویان دانشگاهها در این باره شد. به نوشته ویلسون قرار بوده که در اول سپتامبر (18 روز قبل از نگارش این نامه) 241 زندانی سیاسی مورد عفو قرار گیرند، ولی مشخص نیست که آیا او جزو این عده است یا نه.

راتچایلد در نامه 23 سپتامبر (اول مهر) خود در پاسخ به درخواست ویلسون اعلام کرد که بهتر است نخست شخص دیگری به نام سر "دیک وایت" (رییس وقت MI6 و رییس سابق MI5) که او نیز با شخص شاه دوستی دارد مذاکره را آغاز کند.

ویلسون بعدها در یک تماس تلفنی با راتچایلد به وی گفت که موافق دخالت رایت در ماجرا نیست. چرا که اولا این میانجیگری ممکن است به معنای مداخله رسمی دولت بریتانیا تلقی شود و دوم این که با توجه به سوابق رایت ممکن است این شبهه ایجاد شود که زیبا کلام با دوایر امنیتی بریتانیا همکاری داشته و کارش را بدتر بکند.

گفتنی است که در پرونده منتقل شده به آرشیو ملی بریتانیا، بخشهایی از مکاتبات راتچایلد با ویلسون که حاوی نام افراد مشخصی بوده سانسور شده است.

یکی از آخرین اوراق موجود و آزاد شده در پرونده زیبا کلام در آرشیو ملی بریتانیا مربوط به نامه 25 مارس 1976 (5 فروردین 1355 و یک سال و هفت ماه پس از دستگیری وی) راتچایلد به هارولد ویلسون است. راتچایلد در این نامه متذکر شده که بارها با مقامات ایرانی درباره دانشجوی ایرانی صحبت کرده ولی تنها تضمینی که به دست آورده این بوده که با وی بد رفتاری نشود. شاید به همین دلیل بود که در طول دوران بازداشت و بازجویی، او مورد شکنجه فیزیکی واقع نشد."


زیباکلام وانقلاب اسلامی

پس از انقلاب، سمتهای مختلفی را عهده دار شد. ریاست دانشکده ی پرستاری دانشگاه تهران، نماینده ی نخست وزیری (مرحوم مهندس بازرگان) در کردستان، رییس دانشگاه علوم و فنون ارتش، مدیر کل روابط بین المللی و روابط عمومی دانشگاه تهران، عضو شورای ستاد هماهنگی بهداشت امور جنگی دانشگاه تهران (وابسته به جهاددانشگاهی دانشگاه تهران درزمان جنگ)، عضو شورای سرپرستی و مسوول بازرسی بنیاد امورجنگ زدگان و نمایندگی جهاددانشگاهی دانشگاه تهران در شوراهای تعارض استان تهران ازجمله ی این سمتها بودند.

زیباکلام درکردستان

مسئولیت زیباکلام در کردستان در ان مقطع و تاسالها بعد محل بحث و تحلیل های  مختلف قرار گرفت.

به نحوی که مرحوم ایت الله خلخالی حاکم شرع به شدت به او بدبین بود.صادق زیبا کلام در مطلبی با  عنوان " ایت الله خلخالی ودوم خردادیها" در این زمینه می نویسد:

"آن روز بعدازظهر در دفتر سرهنگ آذری فرمانده پادگان مهاباد و در حضور افسران و مسوولان سپاه مهاباد، من به عملکرد آقای خلخالی به خصوص اتهاماتش به مرحومان شهریکندی و یارجایی اعتراض کردم و گفتم شما اساسا قرار نبوده که دیگر به کردستان بیایید. آقای خلخالی گفتند من نیام تا یک مشت... جاسوس، مزدور و منافق از پشت به انقلاب خنجر بزنند و منطقه را به امریکا تحویل دهند. گفتم چه کسی گفته که من برای دموکرات‌ها جاسوسی می‌کنم؟ فرمودند چه کسی نگفته؟ حاج آقا حسنی (حجت‌الاسلام غلامرضا حسنی امام جمعه ارومیه)، سرهنگ ظهیرنژاد (مرحوم سرلشکر ظهیرنژاد که در آن موقع فرمانده لشکر ۶۴ ارومیه بودند)، سرگرد طالقانی (مسوول ضد اطلاعات لشکر ۶۴ ارومیه)، بچه‌های سپاه، همه بی‌خود می‌گویند و فقط تو درست می‌گویی؟ اینها چه دشمنی با تو دارند؟ مگر من قبلا چند بار به تو نگفته بودم که دیگر حق نداری به کردستان بروی (ایشان قبلا گفته بودند که حق ندارم دیگر به کردستان بروم). گفتم حکم من از طرف مهندس بازرگان رییس دولت موقت است. ایشان گفتند جرم آن امریکایی‌ها از تو خیلی سنگین‌تر است."

البته در همان ایام که زیباکلام در کردستان بود به طرز مشکوکی از فرمانداری مهاباد ربوده شد و به شکل بسیار مشکوکتری نیز رهاشد.

او پس از آزادی، طیّ مصاحبه‌ای اعلام نمود:



"دو روز قبل، هنگامی که به فرمانداری مهاباد حمله شد، چند مرد مسلّح که سر و صورت خود را پوشانده بودند، به داخل فرمانداری آمدند و مرا به درون یک اتومبیل که خارج از فرمانداری آماده بود، هدایت کردند. آن ها چشم هایم را بستند و از زمان خروج از فرمانداری تا محلّی که آن ها مجدّداً چشم هایم را باز کردند، نزدیک به سه ساعت طول کشید. در محلّی که تا کنون آن را ندیده بودم با گروهی از سران حزب دموکرات کردستان، روبرو شدم و با آن ها به مذاکره پرداختم. در این مذاکرات متوجّه شدم که خواست های آن ها منطقی است. قبل از اینکه با سران حزب دموکرات تماس داشته باشم، پنج درصد امیدوار بودم که مسئلة کردستان از راه مذاکره سیاسی حل شود، امّا در مدّتی که با این گروه مذاکره داشتم و پیشنهاد آن ها را شنیدم، صد در صد امیدوار شدم که صلح و آرامش، فقط از راه مذاکره سیاسی به کردستان باز خواهد گشت. رفتار سران حزب دمکرات و نیز افرادی که من را ربودند فوق العادّه عالی بود و کوچکترین ناراحتی برای من ایجاد نشد.


افرادی که در آن محل با آن ها ملاقات کردم مصّرانه خواستار حل مسئلة کردستان از راه مذاکره بودند. آن ها از جنگ و برادرکشی اظهار تنفّر می‌کردند و می‌گفتند که نه تجزیه طلب هستند و نه برادرکش، ایرانی هستند و فقط خواستار رفع ستمی که به آن ها شده است، می‌باشند. او نام افرادی را که با آن ها مذاکره کرده بود، فاش ننمود و گفت پیشنهادات آنان محرمانه و به صورت کتبی است و مستقیماً باید به نخست وزیر ارائه گردد.(روزنامه اطلاعات ،24مهرماه 1358)


 سخنان آقای خلخالی در مورد این شخص جالب است، ایشان در مورد ربودن نمایندة نخست وزیری گفت:

"وقتی که در سفر اوّل به کردستان در پاوه بودم، آقای زیباکلام نزد من آمد و اظهار داشت که مدّت دو یا سه ماهی در کردستان به سر می‌برم و از اوضاع و احوال کردستان با خبر هستم. اگر شما راجع به این منطقه حرفی دارید، بگوئید. امّا چون من سرم شلوغ بود، حرفی نزدم تا بار دیگر ایشان را در سقّز دیدم و سرانجام با ایشان در مهاباد ملاقات کردم.

در مهاباد تعدادی از پاسداران به من مراجعه کردند و گفتند آقای زیباکلام با دموکرات ها ارتباط و سرو سری دارد و به میان آن ها می‌رود و با آن ها همکاری می‌کند. خلخالی سپس گفت: با توجّه به این اظهارات من او را به محکمه اظهار کردم که به چه مناسبت با دموکرات ها رابطه برقرار می‌کنید؟ ایشان منکر شد، ولی پاسداران روبروی ایشان ایستادند و گفتند: علیه پاسداران انقلاب فعّالیّت وسیعی دارد. در اینجا چون شهادت پاسداران به حکم بیّنة شرعیّه بود، طبق دستور قرآن و اسلام به آقای زیباکلام اخطار کردم که شما حقّ ماندن در مهاباد را ندارید! باید هرچه زودتر این منطقه را ترک کنید! در غیر اینصورت شما را توقیف می‌کنم. بعد از آنکه از کردستان بازگشتم، باز اسم ایشان را در جرأید خواندم که به عنوان نمایندة نخست وزیر در آن منطقه است. من البتّه به نماینده بودن یا نبودن ایشان کاری ندارم و به من مربوط نیست، ولی این امر که دمکرات ها ایشان را ربوده‌اند و پس از دو روز مذاکره، وی را آزاد کرده‌اند، کذب محض است و هیچ دلیل و مدرکی مبنی بر ربودن ایشان وجود ندارد ،... من ربودن ایشان و ملاقات با سران دموکرات را یک نوع توطئه می‌دانم، زیرا شاهد ربودن پاسداران و مردم کوچه و بازار بودم که چگونه ربوده می‌شدند و کشتة آن ها تحویل می‌شد. حال چطور ایشان را از فرمانداری ربوده‌اند و پس از دو روز مذاکره آزاد کرده‌اند، سؤالی است که باید به آن پاسخ داده شود.(اطّلاعات 26 مهر 58 ص 2)

زیباکلام  چند روز قبل از ربوده شدن در مصاحبه‌ای با روزنامة اطّلاعات در این رابطه "سخن گفته است و ارتباطات خود را توجیه نموده است که جالب توجّه است:‌

"باید عرض کنم انتقاداتی که از نحوة برخورد سپاه پاسداران با مردم می‌شود تا اندازه‌ای وارد است. زیرا چندی قبل دو نفر از پشت بامی در مهاباد به سوی پاسداران تیراندازی کردند که منجر به شهادت دو پاسدار شد، امّا پاسداران به جای اینکه به فکر تعقیب و دستگیری آن دو نفر فراری باشند، شروع به تیراندازی هوایی کردند و حدود هفتاد تا هشتاد نفر را دستگیر ساختند.


وقتی از کار آن ها انتقاد کردم آن ها خود من را نیز دستگیر ساختند و به عنوان فرد مشکوک و احتمالاً به دلیل همکاری با حزب دموکرات، یک شب در بازداشت نگاه داشتند و سپس به زندان لشکر 64 ارومیه فرستادند. در زندان فرماندة لشکر متوجّه شد و من را از زندان آزاد ساخت. روزی هم شیخ صادق خلخالی هنگامی که برای محاکمه گروهی به مهاباد آمده بود، من را در جریان بیانات خود، متّهم به همکاری با حزب دمکرات نمود حتّی مرا تهدید به قتل نموده‌اند و گفته اند از منطقه خارج شوم.

در جریان سفرها و مذاکرات با کردها آن ها اظهار میداشتند که ما اوّل کرد هستیم و بعد ایرانی و پس از آن مسلمان « !» در حالی که در مناطق دیگر ایران می‌گویند اوّل مسلمان هستیم و بعد مسلمان و پس از آن باز هم مسلمان هستیم. مردم این منطقه به کرد بودنشان افتخار می‌کنند و �%B

نظرات 1 + ارسال نظر
فرید پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:08 ق.ظ

به این کار شما میگن لجن پراکنى!

دلیل؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد